یادداشت مـاهـ در آغـوشـ خـورشـیـد 🌔
1403/4/28
واقعا نمیدونم دقیقا باید درمورد این کتاب چی بگم... این کتاب برای افرادی که ژاپن رو دوست نداشتن (علاقه ی خاصی نداشتن) و زیاد به خاطرات شهید و اینجور چیز ها اعتنایی نداشتن ، جالب بود. چهره شون هیچ احساسی رو نمایش نمیداد. ولی خودشون وقتی کتاب رو برمیگردوندن و متوجه عکس خانم یامامورا میشدن میگفتن" عه یه ژاپنیه که مسلمان شده؟" حالا جدا از این بحث بپردازیم به موضوعات کتاب. برای منی که به ژاپن علاقه داشتم ، طوری که راوی داستان خود خانم یامامورا بود ، احساس زندگی در آن زمان را داشتم. با چیزهایی که برای ما اوتاکو ها ( کسانی که انیمه میبینند) مهم نبود ، عین آیین عروسی و ... ،آشنا میشدیم. همینطور از دید یک خانم که اصالتا ژاپنی بود انقلاب و کمک های پشت پرده ی مردم برای جبهه ها و همینطور مسائل دیگری مثل جنگ هیروشیما در ژاپن و جنگ ایران و اتفاقاتی که افتاده بود و خیلی از ما خبر نداشتیم. اواخر کتاب (بخش های پایانی کتاب) من رو یاد دو درس آخر یا فصل آخر کتاب اجتماعی ششم انداخت و خب میدانستم که تقریبا اتفاق بعدی چیست. اما چیزی که من را کسل کرد بیشتر از همه بحث هایی درون انقلاب بود که قادر به حذفش نبودیم، زیرا راوی داستان در آن حضور داشت. البته داستان انقلاب را هم همه ی ما بار ها و بارها شنیده ایم . این عکسی هم که گذاشته ام نقاشی خود خانم یامامورا از خودشون و پسرشون هست (ظاهرا)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.