یادداشت سمی

سمی

سمی

4 روز پیش

        ایده ی اصلی نویسنده برای نوشتن این کتاب خوابی بوده که دیده... گسترش یک آلودگی شدید که شاید علتش انفجار نیروگاه هسته‌ای بوده است...
او رمان را بارها بازنویسی می‌کند و چند ماه قبل از همه گیری کرونا آن را تحویل ناشر می‌دهد. راوی زنی است که در یکی از شهرهای ساحلی زندگی می‌کند و فراگیر شدن اسفناک بیماری وفاجعه و جزئیات آن را با چشم میبیند و لحظه به لحظه راوی این لحظات دردناک و فنا شدن زندگی و خانواده‌ی خود است... او همزمان از گذشته و کودکی و مرور خاطراتش هم برای خواننده می‌گوید. با اینکه کتاب دردناک و دلهره‌آوری بود ولی فضای تاریک و شخصیت‌های نزدیک و قابل حسی داشت. درگیر شدن ذهن خواننده در  اینکه برده ی زندگی است یا طبیعت؛ ژنتیک و یا در نهایت تسلیم مرگ و نیستی...

در جایی از کتاب :
وقتی کتابی تاریخی می خوانی، معمولا فراموش می کنی، یک نفر آن اتفاقات را با چشمان خودش دیده؛ یک نفر که گوشت و خون داشته. در این داستان آن یک نفر من هستم. ماهی ها که مردند من آنجا بودم...
.
مزر فاصله چیه؟
نزدیکترین نقطه بین دو چیز.
و مرز ذهن؟
فراموشی...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.