یادداشت اشکان سهرابیان

        یک رمان کلاسیک‌
بیان فقر و غم مولدش‌
نشان از فلاکت مردمان سرزمینی در روستایی در کویر به نام "زمینج" که برخی از مردانش بیشتر نر بودن را به تصویر می‌کشند تا "مرد بودن" 
_کجا؟ 
_ آنجا که سلوچ سر به دیار نامعلوم می‌گذارد تا از فقر برهد، تا نگاه غم‌بار زن و بچه گرسنه‌اش بیش از این نیازاردش.‌
او می رود و مِرگان_همسرش_ ناچار شود دخترش را در روزهای اولیه نوجوانی اش به عقد مردی میانسال درآورد و خود به هر دری بزند برای دیدن یک لحظه آرامش؛
و اینجاست که درنده‌خویان گرگ صفتِ برخی مرد نمای آبادی و نگاه های پر طمع‌شان برای تصاحب اندام مرگان پا به میدان می‌گذارد.‌

جای خالی سلوچ روایت فقر است و آثار مترتب بر آن.
روایت گمنامی واژه های مقدس در اعمال شنیع.
روایت به محاق رفتن حاجیان و کربلایی ها و ریش‌سفیدها و برجسته شدن طمع، نزول، قمار و هوسرانی.‌

چارچوب جای خالی سلوچ در ذهن محمود دولت‌آبادی  در دوران دو ساله‌ی حضورش در زندان ساواک و  حد فاصل جلد اول و دوم کلیدر نقش بست؛ که پس از آزادی از زندان و  طی هفتاد روز آنرا را به رشته تحریر درآورد.  هضم داستان برای خواننده یک مقدمه می‌خواهد؛ و آن قلبی‌ست از جنس سنگ‌
چه بسا سنگ با خواندن برخی قسمت های داستان تَرَک بردارد.‌

کتاب سرشار از لغات کلاسیک است که برای فهم آن باید به دایره واژگان پارسی تمسک جست
اما خوبی اثر این است در آخر کتاب مترادف امروزی و ساده‌تر همه آنان آورده شده.
      

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.