یادداشت معصومه السادات صدری
7 روز پیش
. " توتورو زیر پل آهنچی " دلم می خواست وفتی این عکس را می گرفتم توتورو برای یک لحظه سرش را از زیر پرچین های کنار پل آهنچی بیرون می آورد، چشمک می زد و بعد با آن تن پشمالوی قلمبه اش که بوی چمن سبز و گل های بهاری می داد بدو بدو قایم می شد. بعد من وقتی برمیگشتم خانه برای دخترم تعریف می کردم:" توتور و دیدم زیر همون پلی که پراز یاس رازقیه." دخترم کلافه سر تکان می داد و می گفت:" مامان کی میخوایی بزرگ بشی؟ اینا همش توی قصه هاست. توتورو اگه هم باشه زیر پل نیست. توی جنگلهه جنگلللل." ولی توتورو من تو رو دیدم، بین همین پرچین ها وقتی داشتی کارت اتوبوس و شارژ می کردی و منتظر بودی اتوبوس گربه ایت از راه برسه. 😺🫶. (اگر قرار بود روزی کلکسیون جمع کنم احتمالا از وسایل توتورو بود.) بعضی کتاب ها را آدم فقط فقط ققط برای دل خودش می خرد. #توتورو #کتاب_خواندم .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.