یادداشت غزل
2 روز پیش
کتاب پرتکلفی بود. ناخواسته و بدون اینکه آگاه بشم من رو درون خودش کشید؛ یکنواختی داستان نه فقط دروگو بلکه خواننده داستان رو هم درگیر خودش کرد. اون انتظار دیوانه کننده برای به پایان رسیدن خدمت در دژ و امیدی که میگوید : بالاخره روز موعود خواهد رسید،دیر نخواهد شد.. اما هزار دریغ و افسوس که گذر زمان عمر را چنان ریز ریز میکند که ساطور گوشت را! گاهی صبر و بردباری برای خواستهای فقط دور ریختن ثانیهها و دقیقهها و چه بسا تمام عمر است. گاهی بذر خواسته را در شورهزاری کاشتهایم و غافلیم از اینکه از خاک برون نخواهد آمد و به فرجام نخواهد رسید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.