یادداشت محمدامین اکبری

مرگ آرتمیو کروز
        به نام او

🔹اگر گابریل گارسیا مارکز را در سمت چپ و پیشرو داستان‌نویسان امریکای جنوبی قرار بدهیم، و او را نماینده تام تمام رئالیسم جادویی بدانیم، و ماریو بارگاس یوسا را در سمت راست و محافظه‌کارتر نویسندگان این حوزه، کارلوس فوئنتس در میانه قرار می‌گیرد. نویسنده‌ای که نه به‌اندازه مارکز به مفاهیم انتزاعی و روایت داستان‌های افسانه‌گون تعلق خاطر دارد و نه به‌مانند یوسا دلبسته ادبیات کلاسیک است و شیوه داستان‌گویی‌اش به آن شباهت دارد. فوئنتس داستان‌های ساده‌اش را جادویی تعریف می‌کند.

🔸اولین اثری که از کارلوس فوئنتس به فارسی ترجمه شد، رمان «مرگ آرتمیو کروز» است  که در سال شصت و چهار، بیش از بیست سال از انتشار رمان، توسط انتشارات تندر منتشر شد. کتاب را مرحوم مهدی سحابی به فارسی برگرداند. مترجمی که بیشتر کتابخوان‌ها او را به مترجم مارسل پروست می‌شناسند، در صورتی که او ترجمه‌های زیادی از خود به جا گذاشت و نویسنده‌های بزرگی را برای اولین‌بار به مخاطبان فارسی‌زبان معرفی کرد. «مرگ آرتمیو کروز» جزو اولین ترجمه‌های سحابی است، برای دوره‌ای که انگار او با حوصله بیشتر و نثر بهتر و پاکیزه‌تری ترجمه می‌کرد. من ترجمه‌های پیش از «در جستجوی زمان از دست رفته» او را بیشتر دوست دارم. به‌هر رو نقش سحابی در معرفی ادبیات داستانی روز دنیا انکارناپذیر است. بعد از سحابی، عبدالله کوثری دیگر مترجم خوب به‌سراغ فوئنتس رفت. کوثری با تمرکز بر ادبیات امریکای جنوبی بیش از پیش فوئنتس و رفقایش را به ما شناساند.

🔸«مرگ آرتمیو کروز» سومین کتابی است که از فوئنتس می‌خوانم، اولینش «آئورا» بود و دومینش «نبرد». هر دو را بسیار دوست داشتم ولی با خواندن این دو مقام فوئنتس را در حد و اندازه‌های آن دو بزرگ دیگر که در ابتدای یادداشت بهشان اشاره کردم، ندیدم، ولی «مرگ آرتمیو کروز» این تصور را بهم زد و جایگاه فوئنتس را در ذهنم چندین پله ارتقا داد. راستش را بخواهید بیش از همه مرا به یاد آثار نویسنده محبوبم ویلیام فاکنر انداخت. داستان به شیوه سیال ذهن روایت می‌شود. همان‌طور که از نام اثر مشخص است. آرتمیو کروز در این داستان می‌میرد، مثل «مرگ ایوان ایلیچ» شاهکار تالستوی. فوئنتس آرتمیویِ در حال احتضار را معطل نگه می دارد و از مقاطع مختلف زندگی او که با تاریخ پرفراز و نشیب مکزیک درهم تنیده است، روایت‌های مختلفی را به شکل نامنظم به مخاطب ارائه می‌دهد. نمی‌خواهم داستان را لو بدهم فقط این را بگویم که آرتمیو کروز در داستان، شخصیتی صاحب نفو‌ذ در مکزیک است که سابقه فعالیت موثر در انقلاب این کشور را داشته. حال در بستر مرگ است و فوئنتس به‌نوعی می‌خواهد انتقام خود و مردم کشورش را از او و هم‌ردیفان او بگیرد. هر فصل به مقطعی از زندگی آرتمیو کروز اختصاص یافته و با ذکر تاریخی از فصل‌های دیگر جدا شده است، هر فصل با سه نوع راوی مختلف روایت می‌شود. یک بخش با «من» آغاز می‌شود و از زبان شخصیت اصلی است، بخش دیگر با «تو» شروع می‌شود و به‌نوعی گفتگوی نویسنده با شخصیت اولش است. این شیوه که همان روایت دوم شخص است با رمان کوتاه «آ‌‌ئورا» رسمیت پیدا کرد و عده‌ای آن را ابداع فوئنتس می‌دانند. و اما بخش دیگر به‌شیوه دانای کل روایت می‌شود و با ضمیر «او» آغاز می‌شود. نکته دیگری که بعد از خواندن این اثر برایم جالب بود این است که  وطن‌پرستی فوئنتس در این رمان و همچنین حساسیتی که به وقاع تاریخی کشورش دارد رشک‌برانگیز است همواره با خود می‌گفتم ای کاش کشور من هم نویسنده‌ای در این حد و اندازه داشت. بگذریم.

🔸یک نکته حاشیه‌ای بگویم و بعد بریده‌ای از کتاب را با شما رفقایم به‌اشتراک بگذارم. همان‌طور که گفتم کتاب اول‌بار توسط نشر خوب تندر که متاسفانه سالهاست که دیگر فعالیتی ندارد منتشر شد. پس از آن با سال‌ها وقفه توسط نشر نگاه منتشر شد یکبار در سال هشتاد و سه و یکبار دیگر در سال نود و یک. با دو طرح جلد متفاوت. در هر دو چاپ نشر نگاه نام رمان بر روی جلد به اشتباه آمده، به‌جای «آرتمیو»، «آرتیمو» نوشته‌اند. در صورتی که نام هم در متن و هم در شناسنامه درست است. ضمن تشکر از این‌همه دقت‌نظر از سمت نشر نگاه امیدوارم نشر نو که به‌تازگی قصد دارد برخی از آثار ترجمه‌شده و فراموش‌شده مرحوم سحابی را بازچاپ کند هرچه زودتر این اثر را به بازار عرضه کند. حیف است رمانی به این خوبی از دهه شصت به این طرف تنها سه چاپ خورده باشد.

🔹و اما بخشی از رمان:
«مرده‌های بیهوده را برایشان به ارث می‌گذاری، و نام‌های مرده را، نام همه کسانی را که مردند تا نام تو زنده بماند؛ نام انسان‌هایی که تهیدست ماندند تا تو بیندوزی؛ نام انسان‌هایی که فراموش شدند تا نام تو هرگز از یاد نرود: این سرزمین را برایشان به ارث می‌گذاری؛ و روزنامه‌ات را؛ و رابطه‌ها و خوشامدگویی‌ها، و وجدان انسان عامی که سخنان و وعده‌های دروغ به خوابش کرده است؛ برایشان وثیقه‌هایی به ارث می‌گذاری، طبقه‌ای هویت‌باخته، قدرت بی‌شکوه، حماقت به‌رسمیت ‌شناخته‌شده، جاه‌طلبی حقیرانه، تعهد سست، لفاظی متفعن، بی‌غیرتی قانونیت‌یافته، خودخواهی مبتذل:
این سرزمین را برایشان به ارث می‌گذاری، با رهبران دزدش، سندیکاهای فرمانبردارش، سرمایه‌های کلان تازه‌اش، سرمایه‌گذاری‌های امریکایی‌اش، کارگران زندانی‌اش، محتکران و روزنامه‌های پرتیراژش، روزمزدهایش، پلیس‌ها و پلیس مخفی‌هایش، اندوخته‌های بانک‌های خارجی‌اش، بورس‌بازانش، نمایندگان مجلس مطیعش، وزیران چاپلوسش، مجتمع‌های مسکونی‌اش، سالگردها و یادبودهایش، شپش‌ها و نان‌های کرموی‌اش، سرخپوستان بی‌سوادش، کارگران بی‌کارش، کوه‌های فرسوده‌اش، مأموران فربهش که با ماسک‌های اکسیژن پا به میدان می‌گذارند، انسان‌های تکیده‌اش که فقط به ناخن خود مسلح‌اند: بگیرید این مکزیکتان را: بگیرید ارثتان را.»
      
1

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.