یادداشت سید هادی میرمهدی

گلدسته  و سایه‌ها
        سکوت طولی نکشید.مرد خاکستر چپقش را دور ریخت و رو به نایب گفت:
_میگم حاج آقا حقیقتا هم هر کی گفته تهران مثل شکمبه گاو میمونه راست گفته.معلومه که آدم عاقلی بوده،چیزی حالی اش می شده و گفته.بی خودی یه حرفی رو نزده.حقیقتا شهر خیلی گشاد و فراخ و ماشاءالله پر درد سریه.هزار ماشاءالله.........ص 83
دو داستان
 یکی از متولی امامزاده ای در روستا که به تازگی به این سمت رسید و ...
دیگری هم ماجرای نایب،اکبر،مرد زابلی و طفل خردسال ...
گزیده کتاب رو آوردم چون هنوز و صد البته به نحو شدیدتر #تهران امروز همین توصیفی رو داره که 55 سال پیش دولت آبادی اونو این طوری به تصویر کشیده...
#شهر_هزار_ملت
سبک ادبی روان و سلیس نویسنده خواننده رو به خودش جذب میکنه
خصوص این کتاب مواردی رو داره که نقد آن کارساز میتونه باشه
بعد از همراهی طفل با نایب که اعتراض مرد زابلی به اکبر را همراه داشت در ص 105 اکبر از خودخواهی خودش در شیوه تفکر و عقیده میگه که در گزاره های دینی مخالف این سبک بیان شده(اگر میتونستم جلو همه منحرف های دنیا رو بگیرم و نمی گرفتم مقصر بودم.اما جلو این یکی رو گرفتن چه دردی رو دوا می کنه؟)
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.