یادداشت بهارفلاح
1403/5/2
نمایش نامه ای سه پرده ای از آلبر کامو درژانر تراژدی که روایت کننده جنایت خانوادگیست. مسافرخانه ای روایت میشود که مالک آن مادر ودخترش به نام مارتا هستند.مسافرخانه ای که به قتلگاه مسافران متمول تبدیل شده است.نمایشنامه ای پراز سوء تفاهم که به تلخی روبه سوی پایانش میرود وحین خوانش احساس کسی را داریم که مسابقه مچ اندازی کابوس واری را تماشا میکند. سوء تفاهم برعکس رکوئیم برای راهبه اثر قبلی که از آلبر کامو خواندیم حاوی دیالوگهای کوتاه ومفید برای پیشبرد داستان ومعرفی شخصیتهای کتاب است،وبه خوبی از سیر تحول شخصیتها در خدمت پیشبرد ژانر نمایش نامه استفاده شده است وشخصیت پردازی قابل قبولی را ارائه داده است که حتی پیرمرد خدمتکارِ مرموز مسافرخانه هم قابل قبول درآمده است.ما به عنوان مخاطب از نقشه شوم مارتا و مادر برای به قتل رساندن مسافر جدید اطلاع داریم اما مسافر جدید بی خبر از این موضوع در آن مسافرخانه اقامت دارد، همچنین ما می دانیم یان پسر خانواده است اما مارتا و مادر از آن بی خبرند روح اصلی آثار آلبرکامو پوچی وطغیان است،اثار آلبرکامو پراست از ضدقهرمان مثلِ تمپل رکوئیم برای راهبه مثلِ کالیگولا مثلِ مورسو وحالا ضدقهرمان ما «مارتا»است،دختری خشک وخشمگین که کعبه آمال خود را زندگی در ساحل آفریقا قرار داده است.گویی نمایشنامه آزمایشی است برای مارتا . اینکه برای رسیدن به هدفش تا کجا پیش خواهد رفت؟چقدر دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد؟ نیما یوشیج: من دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته انداخته است چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.