یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1403/12/30

این یادداشت رو کسی نوشته که کل روز داشته این کتابو میخونده و نتونسته حتی یک لحظه زمینش بزاره...) خب خب باید بگم اگه جولیت سرعقل نمی اومد مطمئنا ادامه نمی دادم این مجموعه رو... ولی در کمال ناباوری بالاخره سرش به سنگ خوردددد بالاخره بعد از این همه انتظار بهم رسیدن... (مدیونید اگه فکر کنید به جولیت حسادت کردم) و کنجی... لعنتییی این ادم بیش از حد کراشههه آدام هم خوشبختانه بالاخره سر عقل اومد و به این نتیجه رسید که جولیت گزینه خوبی براش نیست ( از اولم نبود:/) و به معنای واقعی کلمه... من عاشق این مجموعه شدم... و در پایان اگه دو جلد قبلی رو خوندید حتی یک لحظه هم برای خوندن این کتاب تأمل نکنید:) بماند به یادگار از اولین روز ۴۰۴...
(0/1000)
نظرات
1404/1/1
میدونم... وای... این جلد بهشت بود ولی پیشنهاد میکنم جلد چهارو نخون...البته اگه خواستی... چون طاهره مافی قشنگ هرچی احساس خوب از این جلد گرفتی رو با کلی گریه از بین میبره، باید صبور باشی تا جلد شیش شاید همه چیز تازه درست بشه...(خودم هنوز نتونستم برم سراغ جلد پنج)😭😪
3
0
1404/1/1
دقیقا همینکه همه چی خوب میشه نویسنده گرامی زهرش را میریزد. حقیقتا سر جلد چهار من مونده بودم نمیدونستم ولش کنم یا بخونمش... بعدش به زور تمومش کردم. اخرش به دیوار زل زدم و انقدر عصبانی بودم که حتی حال گریه کردن نداشتم... البته فقط یه پیشنهاده ولی اگه میخوای تصویر خوبی ازشون داشته باشی دیگه نخون ولی اگه حوصله داری که چهار و پنج و شش رو پشت سرهم بخونی ادامه بده... نه اینکه بگم کلا داستان خراب میشه فقط نیاز به صبر داره که با درد کارکتر ها کنار بیای و تحمل کنی... هرچند اخرش مثل فابل باز تموم میشه که انگیزه بده جلد پنج رو بخونی... @Zahranikdel
0
1404/1/3
آره ترجمه شد ولی چپتر ۵۵ که صحنه داشت سانسور شده بود ولی جوری سانسور کرده بودن که می فهمیدی تقریبا چه اتفاقی افتاده حتی اگه زبان اصلی هم نخونده بودی...
0
𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1404/1/1
1