یادداشت برهان علیمحمدی

بوک بلاگر
        بوک بلاگر های روشنفکر را می‌بینم که با آیس لاته ای در دل یک عصر دل‌انگیز تابستانی میان طبیعت با گل های هزار رنگ تکه ای جملات ثقیل کتاب را استوری می‌کنند و آه عمیقی می‌کشند. 
و من دیوانه باز وقتی در کتابفروشی می‌لولم، اینبارهم گول تبلیغات و عنوان های جذاب را می‌خورم. 
اثر کاملآ مخاطب عام را راضی نگه می‌دارد؛ جملات قلمبه سلنبه و خط فکری مثلاً فلسفی نویسنده... 
اما هجمه ای از اطلاعات علمی، خلاقیت و ذوق هنری بانو عطار زاده و سبکی متفاوت از اغلب روایت های ادبیات معاصر؛ هیچ رسالتی را در پی ندارد. 
(حداقل در بنده) هیچ موجب قدردانی نعمت بینایی و سلامت نشد. و ذره ای ترغیب به دانستن بیشتر راجع به بوعلی‌سینا نشدم! ( با اینکه چندین دوره فلسفه درمورد ایشان گذرانده‌ ام ) چه برسد به اینکه از ابن سینا نهایتاً پزشکی حاذق بودنشان را می‌دانستم. 
تا صفحه ۵۰ داستان هیچ روایتی در میان نیست، احساسات دختر کلیشه‌ای و غیرقابل لمس می‌شود. و در نهایت بوی خون و افکار مشموش دخترک چنان تخته گچی ذهنم را خط خطی می‌کند که تا چندین ساعت دنیای بیرون را تاریک می‌بینم؛ و هیچ حاله ای از نور درون این تاریکی کتاب بر من نمی‌تابد. 
می‌گویند ملاصدرا همواره حسرت می‌خورد که ای کاش 
پورسینا تمام عمرش را تنها اندیشه و فلسفه می‌کرد. 
نسبت به علاقه نویسنده به بوعلی، بنده هم همچین احساسی دارم... ای کاش این میزان از مطالعات علمی و قلم هنری و توانایی درخشان در توصیف احساسات، غایت مرا به حاله ای نور هدایت می‌کرد تا تاریکی و مردن و عدم و افسردگی و پوچ گرایی:)
      
13

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.