یادداشت مرضیه نفری

                بازگشت به معنویت و دینداری تنها راه نجات انسان‌هاست. اگر بخواهیم این کتاب را یک داستان دینی و مذهبی بنامیم، معتقدم داستایفسکی در نگارش این کتاب موفق بوده و توانست گام بزرگی  بردارد. خواننده با خواندن این کتاب جواب خیلی از شک‌ها و تردیدهایش را می‌یاید. با خیلی از سوالها و تردیدهایی که تا به حال با آن مواجه نبوده، برخورد می‌کند و مجبور می‌شود به همه آنها فکر کند. سوالهایی اساسی و فلسفی مثل انکار وجود خدا، چرایی خیر وشر. تامل در همه اینها باعث می‌شود او با یقین مواجه شود و راه رستگاری را خدمت به خلق، همراهی با مردم بداند. 
 مقابله با خرافه پرستی، همدلی با مردم و استفاده از نعمت های خدا و لذت های دنیوی یکی ازرسالتهای پیامبران است. زوسیما (ص 467)معتقد بوده «زندگی سرچشمه شادی بزرگ است و ماتمکده نیست» راهبانی مانند پدرفراپونت اینها را بدعت می دانسته و بعد از مرگ زوسیما، بدبوشدن پیکرش را نشانه ای بزرگ از جانب خدا می دانست (470ص).  در این داستان نیز بدبو شدن جسد سالک زوسیما ما را ازاو متنفر نمی‌کند. بلکه ما را به فکر وا می‌دارد. ما نیز مثل قهرمان داستان شک می‌کنیم، طغیان می کنیم. پرسشگرانه به یقین می‌ رسیم. در پایان کتاب مراسم خاکسپاری ایلیوشچکا با« خطبه در کنار سنگـ»  آلیوشا پیام رستگاری را می شنویم. «ص 1076 »
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.