یادداشت سمانه جمعهپور
1400/5/28
3.9
28
یادمان هست روزهایی را که که فکر میکردیم ما تنها کودکی هستیم که همبازی نداریم! تنها نوجوانی که رفیق صمیمی نداریم تا از اسرارمان حرف بزنیم و بعدها زمانهایی حس کردیم تنها کسانی هستیم که دل در گرو کسانی داریم که شاید از نظر جسمی، عاطفی و روحی تنهایمان گذاشتند! لارس اسونسن فیلسوف نروژی و استاد دپارتمان فلسفه در دانشگاه برگن در کتاب فلسفه تنهایی سعی میکند تا ماهیت تنهایی را تبیین کنند و ما را با این واقعیت غیرقابل انکار رو به رو کند. از طرفی راهکار یا راهحل خاصی ارائه نمیدهد بلکه راهکار اصلی را در مواجهه و پذیرش این مسئله میداند. اما اینکه چگونه نویسنده دو واژه تنهایی و فلسفه کنار هم نشانده و آیا از اینکار قصد تقلیل علم فلسفه دارد؟ در مقدمه این کتاب اشاره شده فیلسوفان به دو دسته تقسیم میشوند؛ فیلسوفان هنر زندگی و فیلسوفان نظری سیستماتیک. فیلسوفان هنر زندگی معتقدند که فلسفه راهی برای بهتر زیستن است و به تجربهها زندگی تاکید دارند و بررسی این جنس مسائل عام بشری از جمله تنهایی، درد، ترس و ملال همگی در این حوزه قرار میگیرند. اما فیلسوفان دسته دوم، فلسفه را امر شخصی نمیدانند و در فضای آدکامیک آن را محبوس میکنند و به بحث در فضا کلیات اکتفا میکنند. در کتاب سعی شده به این سوالات پرداخته شود اینکه چرا درد تنهایی ما را رها نمیکند؟ آیا ما دچار ایپدمی تنهایی شدیم؟! تنهایی مختص زمانه ماست؟ تنهایی وضعیت است یا یک احساس؟ این احساس تنهایی چهقدر بارمنفی و چهقدر بارمثبت دارد؟ راه نجات در گریز از این احساس هست یا پذیرش آن؟ گئورک زیمل مینویسد :«اگر ما موجودات اجتماعی نبودیم، تنهایی هم وجود نداشت!» اساساً تنهایی مال آدمیزاد است و هرجا که آدمیزاد باشد؛ تنهایی نیز وجود دارد! تنهایی برخلاف ملال یک احساس عام انسانی بوده که از دورههای گذشته شناخته شده بود اما در دورههایی توجه به این مسئله شاید باعث شده که فکر کنیم حدت و شدت بیشتری این احساس پیدا کرده است. برخلاف تصور تنهایی یک مفهوم کلی نیست و تنها یک عامل و ریشه مشخص ندارد! حتی نحوه درک و احساس تنهایی توسط افراد شکلهای گوناگونی دارد. به راحتی نمیشود یک لیست از خصلتهای انسان تنها ردیف کرد و افرادی ذیل این دسته جا بدهیم! افراد گاهاً در فضای شخصی که خلوت میکنند عموماً یک نوع تنهایی را متصور میشوند در حالیکه لارس اسونسن دستهبندی متفاوتی از تنهایی ارائه میدهد تا مخاطب بتواند تنهایی را که حس میکند تشخیص دهد. از طرف دیگر او تنهایی را یک مسئله صرفاً فردی قلمداد نمیکند بلکه رابطه تنهایی با جنسیت، عشق، نظامهای سیاسی و اجتماعی بررسی میکند. قسمتی از کتاب بخوبی تنهایی را شرح میدهد ما همه محکوم به نوعی از تنهایی در طول زندگیهایمان هستیم، آدمهای تنها میتوانند آدمهای تنها دیگری را بیابند و در نتیجه این تنهایان دیگر خیلی هم تنها نمیمانند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.