یادداشت آریانا سلطانی
1404/5/10
. اعتراف لف/لئو تالستوی ترجمه آبتین گلکار . گویی همیشه آدم اثرپذیری بودهام. اخیراً خواندنِ مقالههای آیزایا برلین مرا به این فکر انداخت که چرا تالستوی را "روباهی خطاب میکرد که میخواهد خارپشت باشد"—انسانِ چندوجهیای که در پی یافتنِ حقیقتی یگانه است. شاید همین تضاد باشد که مرا به سمتِ اعتراف او کشانده؛ کتابی که نه توبهنامهای مذهبی است، نه زندگینامهای خودستایانه، بلکه روایتی است از جستوجوی بیامانِ مردی که یکباره همهچیز را زیر سؤال برد. تالستوی، همان کسی که ثروتش را نه در عیاشی، که در آموزشِ روستاییان و اصلاحاتِ اجتماعی صرف کرد، همانی که جنگ و صلح و آناکارنینا را نوشت، ناگهان در میانسالی، به نقل از وی، به تدریج و خرد خرد به سوی آشوب و دلهرهای فرو میغلتد و میپرسد: "چرا زندگی میکنم؟" این پرسش، آغازِ چرخشی است که او را از ادبیاتِ صرف به فلسفهای شخصی و خشن میکشاند؛ فلسفهای که در مرگ ایوان ایلیچ و رستاخیز و دیگر آثار متاخر او تجلی مییابد و در اعتراف بیپرده روایت میشود. در این کتاب، تالستوی از کودکیاش میگوید، از جوانیِ پرشور و گاه احمقانهاش، از نویسنده شدن و ازدواج، و از آن لحظهی هولناک که همهی اینها را پوچ مییابد. او با طنزی تلخ به خودش میخندد، گاه از بلاهتهایش شرمسار میشود، اما هرگز خود را قربانیِ نمایشِ گناه نمیکند. اینجا نه توبه است، نه ندامت—فقط حقیقتجوییِ بیرحمانهای وجود دارد که برلین به آن اشاره میکند. خواندن آن به توصیفی برای من همچو مشاهده جراحی روح بود. قلم زیبنده تالستوی و نثر بینظیرش این جستجو و سفر اکتشافی وی را، خواندنی کرده بود. این متن نیز از اثرپذیریام نسبت به سخنان تالستوی نشأت و نشانه داشت. خواندن آثار تالستوی را به آنها که حقیقتجویی را محترم میشمارند پیشنهاد میکتم. در پناه خرد . . . پینوشت: گویا سنت اعتراف برای پاک شدن و رها شدن از هرآنچه آدمی پنهان میکند و یا به دیگر نوع آن را در میان دیگران بروز میداده، و یا واقعبینی نسبت به عملکرد و باورهای خود در سنت مسیحی و غربی بدعت بوده. در پیشگاه پدر و روحانی کلیسا و یا مخاطبان. پینوشت دوم: باید از چاپ و ویراست خوب نشر گمان و ترجمه نسبتا خوب آقای گلکار قدردانی کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.