یادداشت « ساکنِ گریز »

        تموم شد!:)
دال دوست داشتن رو که بستم، حس کردم غم فقط یه احساس گذرا نیست، انگار یه هم‌خونه‌ست که بی‌دعوت می‌یاد و تو همه‌چیز ما ریشه می‌دونه😅. کتاب پر بود از حقیقت‌های کوچیکی که یهو می‌زنن تو دل آدم، از اون حرف هایی که نمی‌شه راحت رد شد و هی تو ذهن می‌چرخن. این کتاب یادم انداخت که بعضی چیزها رو باید دید، حتی اگر دیدنشون درد داشته باشه…
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.