یادداشت زهرا میکائیلی
1404/3/31
جس پسری است که در یک خانوادهی روستایی با چهار خواهر و پدر و مادری کم درآمد زندگی میکند. پسری که هیچجا دیده نمیشود. در خانه فقط باید به وظایفی که برایش تعیین شده بپردازد، کسی علاقهاش به نقاشی را درک نمیکند، در مدرسه هم نسبتا تنها است. پسری معمولی با ذهنی خلاق که نقاشیهای فوقالعادهای میکشد هرچند کسی قدرشان را نمیداند. جس تمام تابستان اول صبحها میدود و تقریبا مطمئن است امسال نفر اول دوی مدرسه خواهد بود و بلاخره از طرف بچهها مورد احترام قرار خواهد گرفت. اما روزهای آخر تابستان دختری با پدر و مادرش به خانهی نیمه مخروبهی روستا اثاثکشی میکنند. لزلی برخلاف جس نه مشکل مالی دارد نه کمرو. اعتماد به نفس دارد و در کمال تعجب همه سریعترین دوندهی مدرسه... برای من شخصیت و زندگی جس جذاب بود. شخصیتی که خیلی خوب پرداخته شده بود برخلاف بعضی شخصیتها مثل معلم موسیقی که چندان جای اصلی خودش را پیدا نمیکند. اتفاق مهم داستان ظاهرا در اواخر کتاب رخ میدهد، جایی که انتظارش را نداریم. اما به نظرم اتفاق اصلی در طی همان روزهای آرام و کم حادثه رخ دادهاند. جس تغییر کرده اما خودش خبر ندارد و فقط وقتی میفهمد که حادثهی بزرگ رخ میدهد. ترجمهی کتاب اصلا خوب نیست. ویرایش هم نیاز دارد. در مجموع داستانی است بالاتر از متوسط، مگر اینکه خودتان در ذهنتان بیشتر پرورشش بدهید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.