یادداشت محمدرضا ایمانی
1402/10/22
در یونان باستان شاعران پیامبران بودند. وظیفه شاعر بیان وضعیت المپیان ( بخوانید آسمانیان ) بود. حال شاعری مانند هومر آشفته بیانش میکرد و شاعری مثل هزیود سعی در به نظم کشیدنش داشت. بعد از دوران شاعران بزرگی مثل هومر و هزیود، شعر اساطیری به قهقرا رفت و شعر تغزلی با شاعرانی مانند سولون و پیندار جای آن را گرفت. دیگر شاعران پیامبر نبودند بلکه انسانهایی بودند گاه حتی در تضاد با المپیان ( برای شرح این مبحث رجوع کنید به جلد یکم پایدیا ). دقیقا آیسخولوس اینجاست که اهمیت میابد. روزگاری که دنیای اساطیر داشت به فراموشی سپرده میشد، شاعری مانند آیسخولوس ظهور میکند و با سرودن تراژدیهای شاهکار زمانه خود دوباره اسطوره را به متن زندگی انسان یونانی باز میگرداند. درباره اینکه تراژدی اسطورهای چه کار کردی در یونان باستان داشت جای سخن بسیار است، اما همینقدر بدانید که اگر چه دوران انبیایی مانند هومر و هزیود به سر آمده بود، اما آیسخولوس با این کار عملا به مهمترین شخصیت مرتبط با اسطوره پس از آن دو بدل شد که همین نفوذ اجتماعی او را هم بسیار بالا برد. نکته مهم دیگر آنکه اگرچه آیسخولوس پس از دوران غزل تغزلی، دوباره اسطوره را به متن زندگی یونانی برگرداند، اما این بدان معنی نیست که از دوران تغزل پیش از خود هم گسسته باشد. او به شدت از سولون متاثر بود و به تبعیت از او شخصیتهای داستانهایش را، هر چند مربوط به دنیای اسطورهای بودند و کاتارسیس را برای انسان یونانی متجلی میکردند، با گوشه چشمی میتوان نماد حکمران معاصر هم دید. مثلا پلاسگوس شاه در تراژدی «لابه کنندگان» مردی سیاسی است که بی مشورت مجلس خود کاری انجام نمیدهد. یا زئوس در «پرومته در بند» حاکم جباری است که شبیه دکتاتورهای آتنی است و حتی آگاممنون در تراژدی «آگاممنون» شبیه شخصیت آگاممنون در ایلیاد هومر نیست. . در رابطه با خود تراژدیهای، هر کدام به صورت جداگانه میتوان صحبت کرد که نمونهاش را در یادداشتی که درباره دادگاه اورستس در تراژدی «الاهگان انتقام» نوشتم، ذکر کردم. اما در این یادداشت به نکتهای درباره تراژدی پارسیان اکتفا میکنم. گروهی گمان میکنند آیسخولوس تراژدی پارسیان را برای تحقیر ما و یادآوری پیروزی یونانیان نوشت. اشتباه است. در این تراژدی حتی یک کلمه زشت به ایرانیها نسبت داده نشده و حتی این تراژدی چند سال پس از شکست سالامیس به طرح درآمده و اصولاً از باد غرور پیروزی خالی است. آیسخولوس پارسیان را برای خود یونانیان نوشت. این تراژدی روایت نخوت* خشیارشا است که در نتیجه میبینم چگونه ناوگانش با همه عظمتی که داشت در هم شکسته شد و خودش با لباس پاره به دربار ایران بازگشت. این را به این جهت گفتم که گناه فیلم 300 را به گردن آیسخولوس بیچاره نیاندازیم. *hubris این معادل را آقای زانیار ابراهیمی در کتاب «زئوس غریبهنواز» گذاشتند. تقریبا معادل خوبی است. نقاشی یادداشت مربوط به چهارمین تراژدی کتاب با عنوان «پرومته در بند» اثر رائول روبنس (1577–1640)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.