یادداشت فاطمه صابری فر

من برمی گردم
        ادبیات فارسیِ مذهبیِ جدید دچار یک مشکل خانمان‌سوزی شده به اسم "شعارزدگی". اگر چند کتاب در این ژانر بخوانید. کاملا متوجه این مسئله می‌شوید. توی این نوع داستان‌ها اصلا "مسئله" وجود ندارد که منجر به حل مسئله شود، نویسنده بدون تطور و گذراندن سیر مسئله به حل مسئله‌ و نتیجه‌گیری پایانی. ارزش‌ها و جواب سوال های از پیش آماده شده را در قالب داستان می‌گنجاند و اصطلاحاً داستان شعاری میشود‌. 
این کتاب اما از این  آفت مُبَرّا بود. خودِ گذراندن سیر داستان و سخن‌رانی نکردن در چنین پی‌رنگ‌ِ داستانی که به خودی خود مستعد شعارزدگی است، ارزشمند است و نشانه‌ی قوت قلم نویسنده. 
من وقتی کتاب را تمام کردم. احساس کردم گوشه‌ای از قلبم را بین سطر‌ها و صفحاتش جا گذاشتم. چیزی در خودم گم کردم و چیز دیگری را پیدا کردم. 
اما نقاط ضعف کتاب، من به جز واقعی بودنِ شخصیت زبیده خاتون و قصه‌آدم هایی که حبابه تعریف می‌کرد از اینکه باقی اتفاقات داستان هم واقعی هستند و مستند روایی و تاریخی دارند اطلاعی ندارم و این شکاکیتم‌ به داستان را زیاد کرده بود. دوست داشتم در انتهای کتاب یا پاورقی ها واقعیت از داستان پردازی نویسنده مجزا میشد و  به مستندات تاریخی و روایی ارجاع داده میشد. 


      
43

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.