یادداشت عطیه عیاردولابی

سرخ سفید
        بسم‌الله الرحمن الرحیم 

و روح شاعر آزادی‌خواه و روح خبیث خال‌دار "من منچستریونایتد را دوست دارم" همین طور سرگردان هستن بین دهه‌ها، مثل روح سربازان مشروطه‌چی که وسط راه رسیدن به تهران زیر آوار کوه می‌مونن و عین کابوس هی در برابر کیوکوشین‌کای سی و سه ساله ظاهر میشن. اونم درست وقتی که می‌خواد کمربند مشکی بگیره و باید با پونزده نفر مبارزه کنه که هر کدوم از یه جایی و از یه کسی وصل میشن به دی ماه پنجاه و هشت و ولوله انتخابات. بدون اینکه بدونن و یا اصلا براشون اهمیتی داشته باشه چطوری زیر ساختمون ورزشگاه مومیایی لنین دفن شده یا گیتا هنرپیشه پرحاشیه زمان شاه چطور تو شلوغی‌های انقلاب و جنگ خودش رو پنهان کرد یا دختر ارتودوکس به عشق پسر ایرانی توده‌ای مسلمون شد یا دکتر زنان زایمان آمريکا رفته چطور با تقی تو چاه خونه فرورفتن یا خاکستر مومیایی رضاخان چطوری از گلدون خونه یه استاد تو آمریکا سردرآورد و صلاح‌الدین ایوبی با دل‌رحمیش چه بلایی سر خودش و منصور سوخته آورد. و دانشجوی تاریخی که با ورزش سعی کرد سرطانی که سرطان نبود و یه مشکل خونی ارثی بود رو شکست بده...
--------------------------
"سرخ سفید" کتاب سوم یزدانی خرم. نثری پخته‌تر و جدی‌تر از کتاب قبلی داره. از لحن گاهی طناز و طعنه‌زن قبل چندان خبری نیست و این بار شخصیت‌ها همه به هم وصل نیستن. گاهی مثل یه تیکه کاغذ پاره رها در باد میان و لحظه‌ای توجه رو به خودشون جلب می‌کنن و گاهی ردپایی از یکی تو زندگی یکی دیگه می‌بینی اما نه اونقدر تاثیرگذار که زندگی رو بالا پایین کنه. تنها شخص واحد همون کیوکوشین‌کار سی و سه ساله‌اس که می‌دونه با اینکه بخشی از این تاریخه ولی هیچ اهمیتی در اون نداره. شدت تلخی تو این کتاب کمتر از قبلیه. بیشتر مثل یه روایت غیرجانبدارانه و داستانی از وقایعی که به گفته خود نویسنده اتفاق افتادن. و تهران این کتاب به اندازه تهران کتاب قبلی چرک و پلید نیست.
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.