یادداشت محمدجواد خوش نژاد
دیروز
یادداشتی بر رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز انتخاب نام صد سال تنهایی برای این نوشته ها به تمام معنا با مثماست چرا که هر کدام از این واژه ها به تنهایی دارای بار معنایی زیادی هست حالا مارکز تمام این واژگان را کنار یکدیگر قرار داده؛ صد سال تنهایی صد نشانه زیادیست ولی در خلال داستان تنها چیزی که مارکز برای ما معنی نمیکند انبوهی زندگیست،انگار هر کدام از آدم های داستان نقطه ای در دل یک زندگی هستند که یک خط را تشکیل می دهند یک خط پر گناه و خونین سال ها نشانه تغییراست با گذر سال ها آدم ها رشد میکند و روز به روز به سمت تباهی در حرکتن اما در داستان تنها سال ها جزیی کوچک از این قطار تباهی هستند، اتفاقات هستند که نقش پر رنگی در تباهی دارند... تنهایی با وجود ترین کلمه در این نام هست همانطور که دل نبرد ها در دل عیاشی ها در دل هوس های خود در حال غرق شدن به سر میبرند باز هم تنهای تنها هستن... در آخر، تک تک آدم ها سرنوشتشان چه در داستان چه در زندگی به تنهایی ختم میشوند فقط در سال های زندگی خودشان انتخاب میکنند که با چه وسیله ای سر تنهایی را شیره بمالند... مارکز ، این هنرمند سنگدل واقعیت های زندگی را با چنان شدتی به صورت خواننده میزند که تنها روح خواننده دردش را حس میکند... این که تمام افتخارات، تمام الفت ها ،تمام زندگی ات در کمتر از صد سال به نیستی منتهی میشود... اگر خواننده بخواهد تنها یک برداشت ازین رمان داشته باشد میتواند به تنهایی عمیق و منتظر نبودن برسد نباید منتظر یک اتفاق خوب در زندگی بود زندگی در حال رفتن است اینکه تو سوار بر کالسکه زندگی شوی و با تمام چاله ها و گل لای های زندگی بالا و پایین شوی و خودت راحفظ کنی و در عقیده راسخ باشی مهم است. تو در دنیای خود در شلوغی روزگار تنهای تنها هستی در آخر ممکن است از تو حتی یک خاطره هم نماند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.