یادداشت Anya
1403/12/6
آنی ی عزیزم! من با تک تک کلماتت، زندگی، با گریه هایت گونه هایم خیس، و با تصوراتت در دنیای کودکانهام آزاد و رها شدم و انگاری که در کوچههای تنهایی قدم زنان به این سو و آن سو کشانده میشدم... خیلی خوب میشد که یک آنی در زندگیات داشته باشی. حتی اگر که مجبور باشی از پشت صفحهی ترکخوردهی گوشیات با او حرف بزنی.. بهارها، تابستانها، پاییزها و زمستانهای گرین گیبلز آنقدر زیبا و دوست داشتنی هستند که حتی دلت میخواهد یک گرین گیبلز فقط برای خودت داشته باشی و در ان طبیعت بی کران، به تنهایی زندگی کنی...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.