یادداشت محمد مهدی محکمی
1402/10/26
اولین سوالی که کتاب جواب میدهد این است که چرا به رواندرمانی نیاز داریم؟ خب طبیعتا سینه را جلو میدهیم و گلو را صاف میکنیم که نه! نیاز نداریم. ولی اینقدری مشکل هست توی زندگی هایمان و اینقدر جاهای مختلفیش میلنگد که بخواهیم با کسی دربارهاش حرف بزنیم. بخش اول کتاب پر از مثال های تک خطی و سوال های پیاپی است که چه مشکلاتی احتمالا توی زندگی داریم. و به خاطر آن هاست که نیاز داریم به رواندرمانگر مراجعه کنیم. اگر از زیر آن همه مصداق رد شویم، واضح است که نیازی نداریم به رواندرمانی همان قسمت آخر فصل دو(فصل یک مقدمه است) ویژگی های سلامت روان را میگوید. بعد از اینکه فهمیدیم نیاز داریم با کسی حرف بزنیم از ویژگی های درمانگر بحث میکند. اینکه باید چطور برخورد کند و هر برخوردی چه تاثیری در فرایند درمان ما دارد. ما به بحران های عظیم روانی که برخورد کنیم، یا به طور منظم گندی را تکرار کنیم میفهمیم که باید پیش دکتر برویم، ولی بحث اصلی اینجاست که دکتر باید چه ویژگی هایی داشته باشد. مخصوصا در مسئله رواندرمانی که قرار است هر هفته یا هر ماه با معالجمان روبه روشوبم و احتمالا سیر تا پیاز زندگیمان را جلویش پهن کنیم. از حق نگذریم پول خونمان را هم باید بدهیم. پس ضرورت دارد عمر را (و پول را قطعا) بیخودی و اشتباهی مخصوصا در مسئله زندگی خرج نکنیم. فصل چهارم چند مورد بررسی مشکل و فرایند درمانشان را توضیح میدهد و در فصل پنج توقعی که ما باید از درمانمان داشته باشیم. جاییش نوشته بود درمانگر قرار نیست اضطراب های وجودمان را رفع کند یا همه مشکلات را رفع کند بلکه وظیفه اش این است که به ما کمک کند تا بالغانه(نه از ته چاه ویل، نه مثل بچه ای وحشت زده و پریشان) با مسائل و مشکلات رو به رو شویم. اگر حوصله خواندنش را نداریم به دو قسمت اول فصل دوم که مثال میآورد نگاهی کنید. چه بسا ما عامل مشکل دیگران باشیم و ماییم که باید به خاطر دیگران به رواندرمانی پناه ببریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.