یادداشت عطیه عیاردولابی

        شاید اگه کتاب هر کسی دیگه بود بهش ۴ یا ۴.۵ می‌دادم ولی صادقانه بگم برای آقای شرفی خبوشان نمی‌تونم این کار رو بکنم. 
کتاب با نثری به شدت سنگین و قاجاری نوشته شده به طوری که لازمه یا حدس بزنید معنی کلمات رو و یا حتی به لغتنامه‌ای فارسی مراجعه کنید تا متوجه بشید چی میگه.
(البته ما یه حضرت سلطان تو اینستا داشتیم که ترک اون ناگرام کردن و الان اینجا به صورت ناشناس فعالیت می‌نمایند. فکر کنم فقط ایشون بدون لغتنامه همه کتاب رو بفهمن 😄).

همین خانه‌نویسی باعث میشه کتاب برای هر کسی نباشه و یه رمان‌خوان حرفه‌ای ازش لذت ببره. برای نیمه‌حرفه‌ای‌ها هم می‌تونه چالش خوبی باشه تا از سطح دانش و مهارت زبانی‌شون مطلع بشن.
داستان از نظر زمانی خطی نیست. اصل ماجرا مربوط به سال و ماجرای به توپ بستن مجلس به دست لیاخوف و با اذن محمدعلی شاه قاجاره. اما بین روزهای پس و پیش واقعه و حتی گاهی و کمی به سال‌های قبل رفت و آمد داره تا شخصیت‌های مختلف رو ببینیم و بشناسیم.
میرزا شخصیت اصلی کتاب، آدمی عجیب و از نظر من نادوست‌داشتنیه که در عین حال عقاید قابل تامل و بعضا به حقی داره. نمی‌دونم واقعا یه آدم قاجاری تو اون دوران که از کودکی به فراخور محیط زندگی با انواع کتاب‌های نفیس و فاخر حشر و نشر داشته و واقعا باسواد بوده آیا واقعا همچین عقیده و دید جامعی داشته با شرفی خبوشان حرف خودش و شناخت خودش از ایرانی رو از زبان میرزا بیان کرده. مع‌الاسف ایرانی امروز با ایرانی دوره محمدعلی شاه فرق چندانی نداشته. (کلا الان چند وقته من فکرم درگیر این موضوعه که یکی از واداده‌ترین جماعت تاریخ بشریت ما ایرانی‌ها هستیم؛ چه از نظر فرهنگی، چه اقتصادی، چه اجتماعی و چه سیاسی. و چطور ممکنه با وجود این حد از وادادگی و یلخی بودگی هنوز در میان مرزی مشخص و با زبانی که هنوز میشه اسمش رو فارسی گذاشت  و با فرهنگی که هنوز میشه بهش گفت ایرانی، برقرار و ماندگاریم. بعد این‌ کتاب نه تنها جوابی پیدا نکردم که سردرگم‌تر شدم.)

شاید تنها چیزی که کمی من رو تو خوندن این کتاب سست می‌کرد و کار رو برام طولانی کرد، توصیف‌ها و پرگویی‌های بیش از حد و صحنه‌های طولانی کتاب بود. مثلا جایی از کتاب لسان‌الدوله، کتابدار سلطنتی برای اینکه دزدی‌هاش رو نشه همه کتاب‌ها و نسخی که از کتابخانه در طول کارش دزدیده بود در حوض زیرزمین خانه‌اش ریخت و روی حوض رو پوشوند تا نسق‌چی‌ها چیزی پیدا نکنن. میرزا که دزدکی وارد عمارت شده بود و این صحنه رو دیده بود نزدیک سه چهار صفحه روضه خوند از رنگ‌ها و شخصیت‌ها و آدم‌ها و پرندگان و چرندگان توی کتاب که در آب از بین می‌رفتند. این ویژگی (نمی‌دونم بهش میشه گفت ایراد یا نه) تو کتاب "روایت دلخواه پسری شبیه سمیر" هم بود. توصیف‌ها و تعریف‌های طولانی از و درباره آدم‌ها و اتفاقاتی که شاید حذفشون به داستان لطمه‌ای نمی‌زد ولی بود و به شخصه خیلی دوستشون داشتم. 
با دوستی در این باره صحبت می‌کردم و می‌گفت این خصوصیت نوشته‌های خبوشان در کارهاش به مرور کمتر و آثارش پخته‌تر شده و از این پرگویی‌ها دست کشیده. می‌گفت اوج کارهاش "کارخونه اسلحه‌سازی داوود داله" است که فعلا آخرین کتابش هم هست.

بی‌کتای رو توصیه می‌کنم. نثر خاص، اطلاعات تاریخی خوب، اطلاعات ادبی استثنایی و داستانی گیرا یکجا جمع شده و جایزه جلال هم گرفته؛ اون‌ هم زمانی که جایزه جلال هنوز معتبر بود و باری به هر جهت توزیع نمی‌شد. 
      
32

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.