یادداشت
1403/4/26
وقتی در مشهد دانشجو بودم، شنیدم دکتری هست به نام دکتر شیخ که رایگان ویزیت می کند و پولی از بیمار نمی گیرد، و مردم هر قدر می خواهند، ویزیت می پردازند. پسرش، توی دانشگاه مشهد، هم دوره ما بود و دندان پزشکی می خواند. گاهی واحد های مشترک داشتیم. از دیگران شنیدم پدرش چهار مطب دارد؛ و با دوچرخه، از صبح به نوبت به مطب هایش می رود و بیماران را مجانی ویزیت می کند. دوست داشتم بروم و این دکتر را ببینم. به عنوان بیمار به مطبش رفتم. شلوغ بود. معاینه کرد نسخه نوشت. پول ویزیت را گفت بروم پشت پرده پرداخت کنم. پرده ای آنجا نصب کرده بودند. رفتم پشت پرده آن. دیدم یک لگن گذاشته اند آنجا، و قدری پول خرد و اسکناس و تشتک نوشابه در آن است. کنار تشتک هم یک ظرف پر از تشتک نوشابه بود. کسی هم نبود. هر مریضی را که ویزیت می کرد، مریض می آمد پشت پرده، پولی در لگن می انداخت و می رفت. اگر هم پول نداشت، از تشتک ها می انداخت توی لگن تا صدا بدهد، و آنهایی که بیرون نشسته اند، حس کنند که او پول پرداخت کرده است و خجالت نکشد. ویزیت را توی ظرف انداختم و بیرون آمدم. می گفتند بقیه مطب هایش هم به همین شکل است. روری که دکتر شیخ مرد، شاید بیش از دوسوم مردم مشهد در تشییع جنازه اش شرکت کردند؛ یعنی بزرگترین تشییع جنازه ای بود که برای هیچ آدم معروف و سرشناسی در مشهد برگزار نشده بود. بریده ای از کتاب «پزشک پرواز» خاطرات دکتر محمد تقی خرسندی آشتیانی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.