یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/5/14

        وقتی می‌خواستم برم دبیرستان، یه مدت طولانی درگیر بودم. نمی‌تونستم بین ریاضی و انسانی انتخاب کنم، چون هردو رو خیلی دوست داشتم. این‌قدر رفته بودم و اومده بودم و چیزها رو بالا و پایین کرده بودم و با دیگران مشورت کرده بودم که تقریبا همه دوروبری‌هام از این مشکلم خبر داشتن. یه روز یکی از فامیل‌ها که خیلی هم دوستش دارم و برام آدم محترمیه، بهم گفت که به صلاحم نیست که برم ریاضی و وقتی دلیلش رو جویا شدم، گفت: «اگر بری ریاضی، باید مهندس شی و توی فضای صنعت و کارخونه و این‌جور جاها کار کنی. بعد می‌دونی چی می‌شه؟ تو هوای محیط کارخونه‌های صنعتی، یه ماده‌ای وجود داره که باعث می‌شه زن‌ها ریش در بیارن. من به چشم خودم این رو دیده‌م.»
از اون ماجرا گذشت و من هم انسانی رو انتخاب کردم، با این‌که این بحث ریش نقشی در تصمیمم نداشت. ولی از همون موقع، من خیلی به این موضوع فکر می‌کنم. موقع خوندن فصول مربوط به محیط کار این کتاب، باز یادش افتادم. درسته که استدلال یه کم تو دیوار بود و اصلا نمی‌دونم همچین چیزی از لحاظ علمی ممکنه یا نه (به نظر من عجیب می‌آد، ولی خب شاید هم از بی‌سوادی منه.)، ولی ایده‌ی پشتش اصلا حرف جدیدی نبود و نیست. با وجود گذر زمان و پیشرفت و فلان و بیسار، هنوز هم عقیده‌ی غالب توی خیلی از بخش‌های جامعه همینه که دختر همون بهتر که شوهر کنه و اگر هم می‌خواد بره سرکار، معلم شه. چرا؟ چون «فضای اون محیط کار» برای زن‌ها مناسب‌تره. چه راه‌حل مناسبی. مثل این‌که بگیم «چون ابزارهایی مثل قیچی، دربازکن و امثال اون‌ها معمولا برای افراد راست‌دست طراحی شده‌ن و می‌تونن به چپ‌دست‌ها آسیب برسونن، بهتره همه‌ی چپ‌دست‌های عزیز تا اطلاع ثانوی از این ابزارها فاصله بگیرن؛ برای امنیت خودشون.» نویسنده‌ی این کتاب در نهایت نتیجه می‌گیره که بله، اکثر محیط‌های کاری واقعا برای زن‌ها نامناسب هستن، ولی راه‌حل این موضوع در نهایت اینه که زن‌های بیشتری وارد حوزه‌های مختلف کاری بشن تا بتونن محیط‌ها رو برای هم‌جنس‌های خودشون مناسب‌تر کنن.
راستش موقع خوندن این کتاب، سرجمع خیلی غمگین و خشمگین بودم. خیلی چیزهایی که گفته بود رو از قبل می‌دونستم، ولی خیلی‌هاش هم جدید بود. مخصوصا ادعای اولیه‌ش که می‌گفت ادعای «خنثاجنسیت‌بودن»، معمولا در نهایت به «مردانه‌بودن» ختم می‌شه، چون مردانگی جنسیت پیش‌فرضه. من از این آدم‌هایی بودم که جنسیت رو کم‌اهمیت تلقی می‌کنن و معتقدن تصمیم‌ها باید با در نظر گرفتن مسائل دیگه‌ای اتخاذ بشن؛ولی حالا دارم فکر می‌کنم که شاید همچین عقیده‌ای بیشتر به درد یه دنیای ایده‌آل بخوره. نمی‌دونم. باید بیشتر به همه‌ش فکر کنم و بالا و پایینش کنم. عجالتا، اگر می‌تونستم، این کتاب رو به خیلی‌ها یا شاید اصلا به همه پیشنهاد می‌کردم. حتی اگر خودش چیز خاصی نباشه، به نظرم می‌تونه درهای جدیدی رو به روی آدم باز کنه.
      
9

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.