یادداشت مسیح ریحانی

        📚 از متن کتاب:
«من فقط می‌دانم که دیگر از خودم و همه‌چیز خسته شده‌ام، قلبم دالانی است که می‌توان به راحتی از آن عبور کرد، اما ساکن شدن در آن ناممکن است.»

راجع به این اثر چه می‌توان گفت؟ یک اثر فاخر، که قادر به لمس قلب خواننده‌اش است؟ اثری که حین مطالعه و حتی بعدش، خواننده‌اش را راحت نمی‌گذارد و در خواب هم به سراغش می‌آید؟ همه‌ی این‌ها توصیف‌های صحیحی از «آن تک درخت انار» هستند.

مطالعه‌ی آثار نویسندگان عرب، به سبب قرابت فرهنگی بسیاری که گاها خودمان هم از آن بی‌خبریم؛ همواره برایم لذت‌بخش و غم‌انگیز بوده است.

کتاب در رابطه با خانواده‌ی تنگ‌دست شیعه‌ای است که به صورت موروثی تنها غسال‌خانه‌ی شیعیان بغداد را اداره می‌کنند. زمان وقوع حوادث داستان حوالی جنگ ایران-عراق تا پس از سقوط صدام و اشغال توسط آمریکایی‌ها است.
ترس‌ها، کابوس‌ها، نوازش‌ها و احساسات «جودی» به زیبایی توصیف شده‌اند.

📚 از متن کتاب:
«من که از او [صدام] متنفر بودم، فکر می‌کردم از این اتفاق خوشحال خواهم شد، اما احساس کردم که حتی شادی را هم به سرقت برده‌اند.»

پی‌نوشت:
واقعا نوشتن در مورد این کتاب بسیار سخت است و برای من با استرس همراه بود؛ چون چنین می‌پندارم که اثر به قدری زیباست که نباید خواننده‌ی آماتوری مانند من چیزی برایش بنویسم.
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.