یادداشت
1402/7/22
2.4
5
این کتاب رو نه رمان میدونم نه یک اثر ادبی. توقع چنین "چیزی" رو از رومن گاری نداشتم و حالا بعد از اتمام کتاب و سرچهایم متوجه میشوم که اثر به شدت ضعیف گاری است. فرم و محتوا را درهمتنیده میدانم اما اگر به صورت انتزاعی و برای بحث نظری این دو را تفکیک کنیم کتاب رو فاقد فرم ادبی میدونم (فرم دارد، قائل به عدم نیستم، اما این فرم اصلا ادبی و هنری نیست. دقیقا همان چیزی که یک متن را تبدیل به اثرهنری میکند.) اگر به محتوا یا مضمون صرف هم نگاه کنیم چیزی جز شوخیهای لوس، هجو کسل کننده و استعارههای مبتذل نمیبینیم. چیزی شبیه به نالهها، شوخیها و غرهای سیاسیِ ژورنالیستی. شخصیتپردازی ضعیف و تخت. توصیفات بدون جان. و فصل پایانی هم که ضربهی نهایی به کتاب است. روایت که تا قبل از این یک رئالیسم خامِ کسلکنندهست در فصل پایانی ناگهان بدل به یک سورئال بیگاه میشه. سورئالی به شدت ضعیف، مبتذل و نپذیرفتنی. و چون فصل پایانیست من رو وادار به نوشتن این ریویو میکنه. شاید اگر پایان کتاب هم شبیه به مابقیاش بود به دادن یک ستاره اکتفا میکردم. میدانم که گاری به طور کل نویسندهی خوبیست. من "زندگی در پیش رو" اش را واقعا دوست داشتم و از "خداحافظ گاری کوپر" هم تعریف زیاد شنیدهام. اما به کسی که این را میخواند توصیه میکنم سمت این کتاب نرود که هیچ ارزش خواندن هم ندارد. برای یادآوری به خودم و تمام نویسندگان تازهکار: از تجربهی زیسته به صورت خام و همراه با هیجانِ ایدئولوژیک نباید روایت ساخت. گمانم مشکل کار گاری در این بود که زمانی کتاب را نوشت که عضو هیئت نمایندگان سازمان ملل بود و این خشم و هیجان چنان تازه و خام بود که جز هجوی ژورنالیستی دستاوردی نداشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.