یادداشت زینب

زینب

زینب

1403/11/24

        این اولین کتابی بود که من از ماگدا سابو‌ خوندم، که باعث شد دلم بخواد باز هم کتاب‌هاش رو بخونم.
اول کتاب شاید یکم فهمیدنِ داستان سخت بود، دلیلش هم نوع روایت بود که گاهی اول‌شخص بود و گاهی سوم‌شخص؛ ولی هرچقدر جلوتر رفتم بیشتر دوستش داشتم و لذت بردم.
انگار وقتی که تموم شد تازه تونستم به خوبی شروعش رو درک کنم…

نویسنده تو این داستان زخمِ جنگ رو با آزردگیِ روحیِ شخصیت‌هاش بهم نشون داد و موفق شد بی‌نهایت غمگینم کنه.
راستش کتابی که غمِ موندگار و عمیق داره برای من خیلی عزیز می‌شه. فکر کنم کلا دیگه کتاب‌های مهربونی که پایانِ خوش دارن برای من جذاب نیستن! زندگی کی مهربون بوده یا مهربون مونده؟

اين داستان چند تا شخصیت داره که انگار با فهمیدنِ قصه‌ی هرکدوم، از زاویه‌های مختلفی بهشون نگاه می‌کنیم.
ولی چی بین همه‌ی شخصیت‌ها مشترکه؟ رنج.

یکی از شخصیت‌های این کتاب مُرده ولی هم‌چنان گاهی به زندگی زنده‌ها سر می‌زنه.
داشتم فکر می‌کردم این‌که وقتی می‌میریم بتونیم بیایم به زندگی و جای خالیِ خودمون بین آدم‌ها نگاهی بندازیم چه حسی داره؟
مثلا این‌که ببینیم فراموش شدیم!
      
36

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.