یادداشت پیمان قیصری
1402/12/18
4.4
7
ابتدای کتاب قسمتی از یادداشتهای شاهرخ مسکوب اومده: «ا.ح از اصفهان آمده است. بعد از پنج سال همدیگر را دیدیم. دیدار یار غایب دانی چه لطف دارد، ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد. دیشب گپ فراوانی زدیم و لا به لا شوخی و متلک پشت سر هم و خنده فراوان؛ مثل سالهای گذشته و آن مصاحبتها و همنشینیها... ا.ح گفت نایبپور و اکبر برجیان هر دو مردهاند ولی آقا مهدی سلامت است. رفیق دوران نوجوانی، شکفتگی و سرزندگی. چه قهری کردم که دیگر هرگز درست نشد. چقدر دلم برایش تنگ شده. خیال میکنم اگر روزی ببینمش، اصفهان آن سالهایم را، آن سرسبزی و آن شادی بیقرار را به دست میآورم.» به نظر میاد این اتفاق شروع نوشتن خاطرات گذشته به طور خواب و رویا گونه و بدون زمان از قدیم و عمده اتفاقاتی که بین مسکوب و آقا مهدی و در اصفهان افتاده، بوده است. تشبیهات آدمها و شهرها برای من خیلی جالب بود و همچنین توصیفات از اصفهان و محلههایی که اکثرش رو بارها دیدم.ه قسمتی از متن: «میگویم شاید، زیرا نمیبینیم در بن زمین چه میگذرد که آتش از دهانهی آتشفشان زبانه میکشد. حرف نیز گاه از چشمهی زبان فواره میزند بی آنکه بدانیم در زیرترین لایههای روان چه گذشته و سخن ما از چه انگیزههای ناشناختهای مایه گرفته است.»ه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.