یادداشت سعیده شبرنگ

نبرد تک خوان
        ***
قصه‌ای که #فهیمه_شاکری_مهر در #نبرد_تک‌خوان روایت می‌کند، ماجرای تلاش پسری #نوجوان در یکی از روزهای زمستان #دهه‌ی_شصت است. تلاش برای به چنگ آوردن عنوانی که قرار است او را با گروه سرود، از #قم راهی #جبهه کند.
#ایمان، تکخوان گروه سرود مدرسه‌ی #قطب_راوندی است و باید خودش را برای اجرای سرود، به کانون برساند، وگرنه به آرزویش که رفتن به منطقه است، نخواهد رسید. تمام این صدوبیست صفحه، قصه‌ی همین #تعلیق است. مخاطب در این کتاب، از یک بعد از ظهر تا عصر، با سفرِ ایمان از خانه تا مدرسه و از آنجا تا کانون همراه می‌شود و بماند که چه ماجراها و خرده‌ماجراها در این میان رخ می‌دهد.
خرده ماجراها غیرواقعی یا حتی دم دستی نیستند و برای مخاطب، مخصوصا خواننده‌ی #نوجوان، باورپذیرند.
داستان بدون نقص و باگ پیش می‌رود و نثر روان و خوشخوانی دارد. #نویسنده، متولد دهه‌ی هفتاد است؛ و از نظر من همین #دهه_هفتادی بودنش مهمترین نکته‌ی کنکوری ماجراست.
فضاسازی و توصیف قمِ دهه‌ی شصت، کاری است که او به خوبی از عهده‌اش برآمده. و در پایان هم با یک #غافلگیری جذاب، در #پایان_بندی رمانش، نقطه‌زنی هوشمندانه‌ای کرده است.
#نبردتکخوان با اینکه اولین رمان این نویسنده است، به عقیده‌ی من قوه و ظرفیت ستایش در جشنواره‌ها را داراست.
      

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.