یادداشت مبینا احمدپور
1404/5/7
...واقعیتش یکی از بی نظیرترین کتاب هایی بود که تا حالا خوندم .. چی میشه که یه نفر به خودکشی فکر میکنه ؟ تا حالا اینقدر دقیق این موضوع برام باز نشده بود غرق شدن در حسرت های زیاد ..حسرت هایی که فکر میکنی شاید اگه اون روز اون اتفاق افتاده بود همه چیز یه طور دیگه ای بود احساس تنهایی کردن ...یا احساس مفید نبودن در حالی که آدمی که قلب مهربونی داره بعضا بدون اینکه خودش متوجه بشه در حال خوبی کردن و مفید بودن برای بقیه است .. یا اصلا اینکه آدم کلا دنبال شادی باشه و فکر کن غمی نباید وجود داشته باشه و یا شاید خودش رو مقصر اتفاق هایی که برای اطرافیانش میوفته بدونه یه وقتا همه ی این قضایا جمع میشن یه جا و یه اتفاق باعث میشه که دیگه آدما به ته خط زندگی برسن مثل مرگ گربه ی نورا که آخرین امیدش برای زندگی رو ازش گرفت .. این کتاب نگاه به زندگی رو تغییر میده .. نگاه به حسرت ها رو تغییر میده ...واقعا شاید خیلی از حسرت ها دری وری هایی بیشتر نبوده باشن .. عمیقا با خودم میگفتم کاش برای هر کسی که قصد پایان دادن به جونش رو داره یه کتابخونه مخصوص وجود داشت کتابخونه ای که ثابت میکرد بهش که تو لایق زندگی کردنی فقط باید صبر داشته باشی قوی باشی و کم نیاری! . پی نوشت : ترجمه ی نشر ثالث بی نظیر بود ✨️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.