یادداشت الهام تربت اصفهانی
1403/7/29
خیلی وقت بود رمان نخوانده بودم. حتی نتوانسته بودم کتابی را که دستم میگیرم تمام کنم و امروز اتفاق حیرت آوری افتاد. همچنانکه در خانه نامرتبم نشسته بودم و سعی میکردم منظره ناخوشایند سینک ظرفشویی پر از ظرف های نشسته با پشههای اطرافش را از ذهنم دور کنم کنار ننوی آبتین در حالی که از خستگی سرم چرخ میخورد دراز کشیدم. امیدوار نبودم که چرت ظهرگاهیاش به درازا بکشد و منتظر بودم هر لحظه ننویی که در آن خوابش برده تکان های شدیدی بخورد و آبتین در حالی که از گرسنگی نق نق میکند بیدار شود. هر بار که خطوط هیجان انگیز رمان من را در خود غرق میکرد نگران بیدار شدن آبتین میشدم ولی این اتفاق نیفتاد. در کمال ناباوری با یک خواب طولانی در بعدازظهر به مادرش یک حال حسابی داد. تازه برگشتم و قسمتهایی از تنم را که در گذشته از کلمه ساخته شده بود لمس کردم. با شخصیت داستان یکی شدم. با او دوباره زایمان کردم، مادر شدم و گاهی اینقدر احساسات مادرانه یقهام را در حین خواندن میگرفت که میخواستم بلند شوم آبتین را توی بغلم سفت بچسبانم و از اینکه تنش گرم است و سیر است از خوشی گریه کنم. این کاری است که فقط ادبیات میتواند با ما بکند اینکه بیندیشی تا چه اندازه خوشبختی و بدانی که اگر از شدت رنج داشتی سکته میکردی میتوانی کتاب را ببندی و برگردی سراغ ظرفها. ادبیات رنج است اگر نه واقعی لمس واقعیت رنج آدمی است که تازه بعد از بستن کتاب یادش بیاید چقدر خوشبخت است. چیزی که جای دیگری احساسش نکردهام. در ویدئوهای بلاگرهای زن اینستاگرامی که میخواهند مادر بودن را یاد بقیه بدهند اینقدر زرق و برق و فضای تمیز وجود دارد که ناخودآگاه حس میکنی مادر بدی هستی. توی سینما و فیلمهایی که میبینیم دهان زنان را مگر وقت غرغر کردن و ناز و اداهای عاشقانه بستهاند و آن روی تاب آور زن. آن روی رنج کشیدهاش را که از توالد و کار خانه خسته شده همیشه در پستو قایم کردهاند. زنها حتی در حضور دیگرانی نزدیک به خودشان هم از عمق مساله مادر شدن. درد و رنج بارداری و زایمان چیزی نمیگویند. سر و ته قضیه را با «وای خیلی بد بود» هم میآورند ولی اینجا توی این کتاب تو میتوانستی یک زن برهنه را ببینی که حتی با تو حرف هم نمیزند که دچار شرم شنونده بودن شوی با خودش نجوا میکند. درد میکشد، عاشق میشود، نگران میشود بچه هایش به او دور و نزدیک میشوند و تو میبینیاش. این اگر نه جادوی ادبیات پس چیست! با تشکر از آبتین و خواب طولانی عصرگاهیاش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.