یادداشت Amir hossein farahani
1404/2/24
کتاب را که بستم حس کردم چیزی درونم فرو ریخت نه از غصه نه از شوق یکجور خلأ مثل وقتی که خوابی را دیدهای که واقعیتر از زندگی بوده شازده کوچولو نه یک کودک بود نه فرشته نه نمادی از چیزی او خودش بود با سوالهایش با اندوهش با عشقش به گلی که لوس بود و مغرور و نازک شازده کوچولو آمده بود تا بگوید چطور میشود عاشق شد و در همان حال رفت و نگفت چطور باید فراموش کرد نگفت چطور میشود با نبودن کسی که دوستش داری ادامه داد و این نگفتن بیشتر از هر حرفی آدم را به هم میریزد چون میفهمی دنیا قرار نیست پاسخی بهت بده فقط سوالی باقی میگذارد که همیشه با تو میماند دلم سوخت برای خودمان که مانند آن شازده نبودیم و چه زیبا بیان کرد آنتوان دو سنت اگزوپری زندگی آدم بزرگ ها رو...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.