یادداشت زهره توکلی سراوانی
1403/11/30
نوشتن در مورد جلد آخر سخت است ، جنگ لعنتی به دنیای شیرین و زیبای آنی رخنه کرده و اندوه را در سرتاسر داستان میپراکند . پسرانش یکبهیک داوطلبانه به جبههای جنگ در آنسوی اقیانوس میروند و دوقلوهایش در دانشگاه مشغول تحصیلاند . تنها ریلا آخرین فرزندش را که حالا نوجوانی شده کنار خود دارد .بیشتر داستان از زبان ریلا تعریف میشود و روند داستان همانند جلدهای قبلی است و فرق زیادی ندارد . با شروع جنگ جهانی و ورود بریتانیا به آن طبل جنگ در سرتاسر کانادا و جزیرهی پرنس ادوارد نواخته میشود ، جوانان و مردان وطنپرست برای پاسداری از میهن و برافراشته ماندن پرچمشان راهی سرزمینان آنطرف اقیانوس میشوند و برای مردمان جزیره دلنگرانی را بهجا میگذارند . با اینکه حس وطنپرستی در داستان را تحسین میکنم ولی در واقع با استعماری که از سوی بریتانا و دیگر قدرتهای بزرگ آن زمان که در کشورهای دیگر اعمال میشد بشدت مخالفم .از اینکه در قسمتی از داستان از پسگرفتن اورشلیم و کوت و بغداد توسط نیروهای انگلسی اهالی اینگلساید خوشحال میشوند در حالیکه از نظر بقیه آنها دوباره به استعمار بریتانیا درمیآیند . جنگ هیچوقت خوشایند نبوده و نیست ولی اگر به خاکی حمله شد بر مردمان آن سرزمین فرض است که از خاک خود دفاع کنند .دفاع در برابر اجنبی همیشه شکوهمند و افتخارآفرین است . در اینجا هم پسران آنی برای دفاع از خاکشان در برابر نازیها وارد جنگ میشوند هرچند که سیاست بریتانیا همیشه بر پایهی استعمار میگردد . جوانانی که با دنیایی از شادی و شعف و روح شاعرانه در دنیای آنی زندگی میکردند بعد از جنگ مردانی باتجربه در برابر سختیها به وطن بازمیگردند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.