یادداشت بابک قائدنیا

        از چند روز پیش کتاب جذاب #جایی_که_خرچنگ_ها_آواز_می_خوانند از #دیلیا_اوئینز را خواندم. با توجه به اینکه نویسنده خود یک جانورشناس با سال‌ها تجربه و فعالیت در حیات‌وحش آمریکا و زندگی در طبیعت‌های وحشی است، با ظرافت، روابط و رفتار امروزی انسان‌ها در موقعیت‌های شهری و روستایی را با حال و هوای مربوط به جانوران و گیاهان مرداب توصیف نموده است. حتی می‌توان گفت، یکی از قوی‌ترین جنبه‌های رمان، توصیف‌های دقیق و شاعرانه از طبیعت #مرداب است و مرداب نه تنها به‌ عنوان یک محیط، بلکه به‌عنوان یک شخصیت زنده در داستان حضور پر رنگ دارد و مرداب به عنوان نمادی از تنهایی، بقا و مقاومت تصویر شده است. این نگاه فوق‌العاده، مرا به یاد درس رفتارشناسی در مقطع لیسانس می‌انداخت. این درس مربوط به دوستانم در رشته زیست‌شناسی جانوری بود و من، گرچه دانشجوی رشته میکروبیولوژی بودم ولی به دلیل علاقه بسیار زیاد به این درس و استاد آن، آقای دکتر پرویزیان، در تمام کلاس‌ها شرکت می‌کردم. در این رمان به رابطه انسان با طبیعت و تأثیر آن بر هویت و رشد فردی تاکید زیادی شده و طبیعت برای کایا (شخصیت اصلی داستان)، نه تنها یک محیط فیزیکی، بلکه یک منبع معنوی و عاطفی است. هر قدر شخصیت اصلی داستان با دقت و پیچیدگی‌های زیاد توصیف شده است، سایر شخصیت‌ها، مانند اندروز یا تیت، فاقد عمیق و ابعاد پیچیده شخصیت اصلی داستان هستند؛ اما در کل نویسنده با ترکیب طبیعت‌گرایی، داستان عاطفی و عناصر معمایی، رمان گیرا و جذابی را بوجود آورده است. بخشی از کتاب: «معلوم است که زبان دادگاه به اندازه زبان مرداب شاعرانه نبود اما کایا بین آنها شباهت‌هایی می‌دید؛ ظاهراً قاضی موجود نری بود که جایگاه مطمئنی داشت برای همین هیبتی باشکوه داشت و مانند گراز نری که قلمرویی در اختیار دارد، آرام و مصون از تهدید بود. تام میلتون (وکیل کایا) با اقدامات و موضع بی‌تکلف، اعتماد به نفس و قدرت خود را به نمایش می‌گذاشت. در طبیعت نیز یک نر قوی به همین شکل است. از سوی دیگر، دادستان برای بالا بردن مرتبه خود به کراوات‌های پهن و روشن و کت‌هایی با شانه پهن متوسل می‌شد، او با تکان دادن دست‌ها یا بالا بردن صدایش اعمال نفوذ می‌کرد، نری که از دیگران ضعیف‌تر است نیاز به فریاد زدن دارد که مورد توجه واقع شود. مامور اجرایی از سایر نرها دون‌پایه‌تر بود و به کمربندش متکی بود که از آن اسلحه‌ای براق، دسته کلیدی که جرینگ‌جرینگ می‌کرد و رادیویی بدقواره آویزان کرده بود تا موقعیتش را تقویت کند...».
      
39

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.