یادداشت مهدیه

مهدیه

مهدیه

1403/12/17

        گوریو مرده بود خیلی قبل تر از مرگ واقعی اش!
بابا‌گوریو پدری که عشق به دخترانش آنقدر عمیق بود که خود را فراموش کرده و حتی بدی های دخترانش او را عاشق تر می‌کرد.کتاب درباره گوریو است اما داستان با  راستینیاک جوان دانشجویی که به پاریس آمده تا درس بخواند جلو می‌رود.
اوژن راستینیاک مرغوب تجمل‌گرایی ثروتمندان پاریسی می‌شود و سعی می‌کند خود را در سطح آنها قرار دهد در این راه با چالش هایی روبه رو می‌شود ووترن پیشنهاد هایی به او میدهد و جوان دچار تردید و شک می‌شود.
صفحات اولیه کتاب به کندی پیش می‌رفت و تنها به توصیف افراد و مکان ها میپرداخت (کلاسیک است دیگر)  اما بعدها داستان به خوبی پیش رفت. بالزاک به نوعی عشق پدر به فرزند و نقد جامعه سرمایه داری پاریس را در این کتاب به خوبی نشان داد. اما همه پدر ها خوب نیستند بالزاک  دوشیزه ویکتورین را شاید به همین دلیل شخصیت پردازی کرده بود.
اما صفحات آخر کتاب به قدری نفوذ پذیر نوشته شده بود که حتی سنگ را هم آب می‌کرد اما  قلب آناستازی و دلفین انگار بدتر از سنگ بود.پدر بیچاره مگر چه گناهی داشت جز دوست داشتن دختر های حق ناشناسش؟!
یادداشت از 
کوچه نوو سنت ژنه ویو 

      
249

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.