یادداشت زینب جابری

زینب جابری

زینب جابری

7 روز پیش

اشکم رو در
        اشکم رو در آوردی داستایفسکی...
موقعی که رسیدم به صفحه ی آخر کتاب احساس کردم قلبم داره از جا کنده میشه...
همه ی دردا از حرف نزدن شروع میشن‌
کاش حرف میزدن 
کاش غرورشونو کنار میذاشتن،ای لعنت به این غرور 
کاش آخرش اینطوری نمیشد 


(به بهانه ی دیدن تاتر امشب به صرف بورش و خون تصمیم گرفتم بالاخره این کتاب رو بخونم.تصویر یادداشت از این تاتره)

      
58

10

(0/1000)

نظرات

قشنگ بود؟

1