یادداشت عین راء
1403/10/5
این کتاب، بیان خاطرات هشت سال زندگی جمال فیض اللهی در سوریه در کنار حرم مطهر حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما است. جمال فیض اللهی، کرد اهل ایلامی که برای تجارت به ترکیه می رود. کارش آن جا به قاچاق کشیده می شود. سر ماجرایی به حرم حضرت رقیه سلام الله علیها می رود و با خوابی که می بیند، همانجا ماندگاری می شود. زمان حضور او به قبل از ظهور داعش تا پس از شکست آن است. من تا الان هر چه در مورد جنگ سوریه خوانده بودم، همه اش از کسانی بود که برای مدتی در آن جا حضور داشتند و روایت هایشان روایت های جنگ شهری نبود و از دل یک شهر حکایت نمی کردند اما راوی این ماجرا، خود در دل شهر زندگی می کند و خطراتی که متوجه ساکنان یک شهر در دل آشوب است را به وضوح می بیند و روایت می کند. روایت های راوی، مختص به یک ماجرا و یک نگرش نیست. همه آن چه را که می بیند می گوید. خوبی و بدی. از لاتِ سوری که توبه می کند و شهید می شود گرفته تا رشوه بگیرهایی که اجازه عبور خودرو ها را بدون بازرسی می دادند. راوی، ابتدا یک قاچاق فروش است و انتها کسی که نیمی از قرآن را حفظ است! خواندن این کتاب را برای همه می توان توصیه کرد و حتی ضروری است. نکاتی که نویسنده در خلال روایت داستان نقل می کند فوق العاده است! از هرج و مرج هایی که رخ می دهد و بلایایی که در خلال این هرج و مرج ها بر سر مردم وارد می شود. از ثمرات بی قیدی! از بازیچه دست این و آن شدن. از قتل و غارت های مکرر. شنیدن این حرف ها به گمانم لازم است. برای همه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.