یادداشت فاطمه مناقبی
1404/2/31
وقتی این یادداشت رو مینویسم، دومین باریه که خوندمش. حس جدیدی که این بار بهش دارم درک احساس عصبانیت آداست:) عصبانیتی که مهار نمیشه، مثل یه حیوون وحشی که از قفس آزاد شده. انگار که فقط با جیغ و دست و پا زدن بشه خالیش کرد. اینکه چرا یه دختر ۱۱ ساله به اینجا رسیده، اونم عملا به دست مادرش، خیلی خیلی... بدجوره! ریتمش نه خیلی کنده ته خیلی تند، مناسبه. شاید انتظار داریم تا آخر حال روحی آدا یکم رو به بهبودی بره و سوزان رو بپذیره اما خب توی جلد اول که این اتفاق نمیفته. فقط کمی پیشرفت داریم. اینکه چطور یه مادر میتونه انقدر بچههاش رو آزار بده رو نمیتونم بفهمم. همش منتظر بودم معلوم بشه مام مادر واقعیشون نیست! این قسمت داستان واقعا برام اغراقآمیز به نظر میاد. که از بچههات متنفر بمونی، و دخترت رو اونطوری آزار بدی و هیچ وقت هیچ محبتی بهش ندی. به نظرم شرایط مام طوری نبود که این رو توجیه کنه پس نتونستم بپذیرمش و ستاره کم کردم! توصیفات احساسات گنگه. میتونست روانتر باشه. شخصیت پردازی خیلی عالی انجام شده، علاقهی بُلد، احساس بلد، اخلاق بلد کاراکتر همش ذکر شده و میتونیم به عنوان انسانهای واقعی بپذیریمشون. (به جز مام!) نمادسازی داره که اتفاق خوبیه. نمیشه این کتاب رو بدون اسب به یاد آورد! توصیفاتی که از باتر میشه خیلی دلنشینن. در کل قصهی خوبی داره و ارزش خوندن داره. حتی ارزش بیشتر از یکی دوبار خوندن رو هم داره، چون کاملا باهاش همراه خواهید شد. _ای بابا، به خوان عزیز، چرا این یادداشت رو بردی اون آخرا... ۴ مرداد نوشتمش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.