یادداشت فاطمه سادات مظلومی
1404/2/20
چراغهای مترو که خاموش شد، سرم را بلند کردم و کتاب را بستم. یک خانم بیحجاب کتاب را دید دستم و بیمقدمه گفت: نظرت؟ گفتم: تازه شروع کردم. گفت: من خیلیییی تعریفش رو شنیدم، پیدیاف خونم و نظرات در مورد کتاب عالی بوده. گفتم: ببین من انقدر غرق کتاب شدم، مترو که رسید ایستگاه آخر تازه به خودم اومدم! کتاب از هر جهت که فکرش را کنید، جذاب است. از قلم نویسنده در روایت بگیر تا اطلاعات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بافته شده در خاطرات راوی. خلاقیت استفاده از "کیوآرکد" هم یکی از دلایلی بود حواس دیگر را هم درگیر کتاب میکرد و اینطور انگار رفتهای توی یک کتاب ۳بعدی! ۲۴ ساعت زندگی را تعطیل و کتاب را خواندم. با مرگ ابوصادق بغض کردم، با الی ماالسفر محزون شدم و حس میکنم من هم عاشق لبخند محمدعلی عیتانی شدم! 🔹کتاب، زندگینامهی مادر است اما امان از آنجا که به خاطرات فرزند شهیدش گره میخورد، امان و صد امان. زندگینامه شهدا را زیاد خواندهام اما بعد از هر کدام دلم خواسته پسری داشته باشم که برود شهید شود و من سربلند اما اینجا عایده سرور طوری پسرش را روایت کرد که فهمیدم مادری یعنی چه... فهمیدم ساک جهاد بستن و گلویی که دیگر راهش برای کنتاکی خوردن باز نمیشود یعنی چه... من برای اولین بار سختیهای مادر شهید شدن را با این کتاب درک کردم. کتابی سرشار از دلبستگی به جهاد و مقاومت، بدون شعارزدگی... راستش کتاب که تمام شد، بسیار یاد شهید مجید قربانخانی افتادم. توصیه میکنم عایده و مجید بربری را با هم بخوانید. آن وقت از آن همه شباهت، ذهنتان قلقلک میآید که: ایران و لبنان ندارد، اهل مقاومت چقدر شبیه همند!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.