یادداشت فرناز پوراسماعیلی
1404/3/12
احتمالا خواندنش در عصرهای کوتاه زمستان بیشتر میچسبید. مثل روزهای معمولی زندگی بود، انگار بیشتر از آن که قصه باشد مجموعهایی از تصاویر بود تصاویری از لحظات زندگی که شبیه تماشای فیلمی در ذهن نقش میبست. من از جزئیات و جریان زندگی در قلم زویا پیرزاد لذت میبرم اما معمولی بود و بیشتر شبیه تنفسی در میان کتابهای دیگر و با وجود اینکه روایتهای غمگینی نبودند، خواندن کتاب برایم سخت و غمانگیز بود، از پیر شدن، مردن و دورهی میانسالی آدمها غم عمیقی در دلم مینشست، شاید چون این روزها در واقعیت هم این مرحله از زندگی نزدیکانم و سیر زوال طبیعی دنیا غمگینم میکند، شاید باید کتابهایی بخوانم که لااقل در دنیای کتابها از واقعیتهای روزمرهی زندگی کمی دور شوم! از کتابهای زویا پیرزاد فقط طعم گس خرمالو را هنوز نخواندهام که این تابستان خواهم خواند و هنوز تنها کتاب محبوبم از او "چراغها را من خاموش" میکنم است، رمانی که قلبا خیلی دوست داشتم. بهار۰۴
(0/1000)
نظرات
1404/3/12
من فقط ۲ تا از کتابای پیرزاد رو خوندم (عادت میکنیم و چراغها را من خاموش میکنم) و دقیقا همون چراغها محبوبمه. انقدر احساسات نقش اصلی رو درک میکنم که انگار آینده و گذشتهی خودم بوده.
1
0
فرناز پوراسماعیلی
1404/3/12
1