یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/4/14
الغارات؛ خون دلِ مولا، دلهرهی من بخش دوم 4. شفاعتها؛ بعضی از بزرگان، میآمدند سمت حضرت و برای عفو و آزادیِ فلان کَس، واسطه میشدند! یک مورد مالک اشتر؛ حضرت که به حکومت رسید، ابوموسی اشعری را از فرمانداری کوفه عزل کرد. مالک واسطه شد و ابوموسی عزل نشد. این بخش در پیوست کتاب آمده که خود مترجم اضافه کرده. اما این سؤال باقی میماند: چرا واسطه شد؟ چرا حضرت علی قبول کرد؟ یا یکی از حاکمان حضرت اختلاس میکند. امام او را زندانی کرد. صعصعه بن صوحان شفاعتش را کرد. حضرت امیر هم آزادش کرد! به همین راحتی یک مختلس با واسطهگری آزاد شد؟ اینجا مترجم توضیح میدهد: در متن تاریخی دیگری آمده که صعصعه ضمانت کرد او بدهی را پرداخت کند. و حضرت او را آزاد کرد. یعنی اگر الآن یک نفر سیصد میلیارد اختلاس کند. بعد رئیس دادگستری او را دستگیر کند. بعد رفیق قابل اعتمادِ رئیس دادگستری، ضامنِ فرد مختلس شود، رئیس دادگستری او را آزاد میکند؟ نه! چون میداند قانونی یا قاچاقی میتواند از مرز خارج میشود. همینطور که برخی حاکمانِ حضرت هم بعد اختلاس به شام میگریختند. 5. نویسنده در ابتدای اثر توالی اتفاقهای دوران الغارات را رعایت کرده. اما در فصلی جداگانه، آمده غارتهای مختلف معاویه را ردیف کرده و توضیح داده. این تقسیمبندیِ موضوعی خوب است و طرفدار هم دارد. اما من ترتیب زمانی را بیشتر میپسندم. یعنی غارتها همزمان با تغییر و تحولها ذکر شود. مثلا: در زمان زمامداری محمد بن ابیبکر، یک سری تغییر و تحولهایی در شام و کوفه و مصر در حال انجام است که ترتیب رعایت میشود. اما ظاهرا غارتهایی هم میشده که نویسنده(یا هم ایدهی مترجم بوده) آن را در فصلی جدا آورده است. چه بهتر بود اگر وسط این عزل و نصبها و شورشهای درونشهری، غارتهای همان زمان هم همانجا روایت میشد. 6. معاویه در غارتها، به فرماندهان میگفته هر جا شیعهی علی دیدید، بکشید. اینکه ما شیعیان از معاویه بیزار باشیم، طبیعی است. اما اهل سنت هم نباید از معاویه دل خوشی داشته باشند. اینکه شنیده میشود بعضی از اهل تسنن نعاویه را دوست دارند، برای من قابل هضم نیست. نه اینکه چون شیعه کشته، چون انسانِ بیگناه را میکشته! 7. چقدر مسلمان کشته شده! چقدر مسلمانها همدیگر را کشتهاند. شاید یهودیها و مسیحیها هم انقدر به جان هم افتادهاند. اما در محدودهی زمانیِ خلافت حضرت، چقدر آدم کشته شدهاند؟ چقدرش سر جنگها، چقدرش سرِ غارتهای معاویه و قتلعامها. دیگر شما حساب کنید طی سالهای اسلامی چقدر آدم مردهاند. ممکن است گفته شود که بین حق و باطل اینها هست. اما من میگویم اگر «بزرگان» نبودند، خیلیها کشته نمیشدند. خصوصا در بین اعراب که قبلیهگرایی زیاد است و بزرگِ یک قبیله گفت برویم جنگ، مردانِ قبلیه ناچارند بپذیرند. گرچه دِلی راضی هم نباشند. این «قتلعام»ها و مرگهای پیدرپی یک نوع زدگی از حکومت اسلامی(چه حق چه ناحق) را به خانوادههای داغدیده القا میکند. منی که بعد از هزار و خوردهای سال دارم این روایتها را میخوانم حسِ دردناکی از قضیه دارم. حالا خودشان چه کشیدهاند، بماند! 8. جاریه، یکی از فرماندهان حضرت علی است. او بعد از شهادت حضرت به سراغ یکی از مناطق میرود و میگوید: «به خدا قسم اگر بدانم شماتت کنندهای در میان شما هست، با ریختن خونش و فرستادنش به جهنم، به خدا تقرب میجویم. برخیزید و با حسنبنعلی بیعت کنید.» این روشِ گرفتن بیعت برای امام، چه فرقی با روش گرفتن بیعت برای معاویه دارد؟! 9. کوفه و ما ادارک کوفه؛ به نظرم برای شناخت دقیق تاریخ صدر اسلام، خصوصا دوران خلافیت حضرت امیر، چارهای جز شناخت دقیق کوفه و مردم کوفه نیست. محمدحسین رجبی دوانی کتابی دارد با عنوان «کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی». من هنوز نخواندهام. اما اگر پیش از الغارات، کوفهی رجبی دوانی را میخواندم، به فهم الغارات و صدر اسلام کمک بیشتری میکرد. یا بعدش بخوانم، قضایا را بهتر درک میکنم. 10. در پایان کتاب، سیرهی کوتاهی از زندگی و زمامداری حضرت امیر آمده بود. خیلی مختصر بگویم و رد شوم: «زمامداران مملکتِ اسلامیِ ما الگویشان کیست؟» و این را در آخر مینویسم که تلنگری به خودم باشد: این دلهره را در جایجایی که در صحبتهای حضرتِ امیر، خونِ دل خوردن هویدا بود، داشتم که: من اگر بودم، کدام وَر بودم؟ (به خاطر محدودیت بهخوان در تعداد کلمات، یادداشت نوشته شده بر این کتاب در دو بخش منتشر میشود) بخش اول را اینجا بخوانید: https://behkhaan.ir/review/01f7da27-b636-4978-bd55-72f39a70d3b5
7
(0/1000)
سجاد حسین زاده
1401/4/19
0