یادداشت
1403/7/1
4.2
21
مرگ کسانی که دوستشان داریم از آن اتفاق هاییست که تا قبل از آن که از نزدیک تجربه اش نکنیم، نمیتوانیم هیچگاه از بزرگی این مصیبت درکی داشته باشیم. فیپ دختر سیزده ساله ایست که از برادرش صحبت میکند. همان برادری که حتی یک ساعت قبل از مرگش هم پیش او بود، اما بعد دیگر میک هارته ای وجود نداشت. فیپ از تمام احساستش میگوید؛ آنقدر دقیق میگوید که حرف هایش با تک تک وجودتان لمس میشود و شما را به عمق ماجرا میکشد. فیپ بی وقفه درگیر خاطره هایش با میک است، به دعوا هایشان فکر میکند، به حسرت های در دلش و تمام آن لحظاتی که با هم می خندیدند. یک وقت هایی آن چنان غرق در خاطرات میک و فیپ میشدم، که خودم را کنار آن ها میدیدم و همه چیز برایم وقعی بودند... باربارا پارک شخصیت ها را طوری طراحی کرده است که حتی بعد از بستن کتاب آن چنان فکر و ذهن درگیر کتاب میشود که تا مدتی آن ها را کنار خودمان تصور میکنیم. این کتاب از آن کتاب هاییست که بعض آدم را میشکند و از یک جایی به بعد، اشک هایت هستند که داستان را همراهی میکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.