یادداشت Farideh

Farideh

Farideh

3 روز پیش

        کتاب مجموعه ای از داستان های واقعی هستش که نویسنده در طول سال های کارش به عنوان متخصص مغز و اعصاب باهاشون برخورد کرده. نویسنده کتاب یعنی الیور ساکس هر مورد رو با نگاهی انسانی بررسی کرده و سعی کرده تو هر بیمار روح و جسم رو به صورت توامان ببینه. اون معتقده بیمار انسانی هستش که در رنجه و باید کمکش کرد.
داستان ها به سه دسته تقسیم میشن. دسته اول بیمارانی ان که از یه فقدان رنج میبرن. شاید جذاب ترین داستان این بخش داستان زنی باشه که بدنش رو احساس نمیکنه و تنها وقتی به اجزای بدنش نگاه میکنه میتونه کنترل اونا رو در اختیار بگیره. برای همین ایستادن تو یه ماشین سرباز و خوردن باد روی صورتش میتونه بهش احساس زنده بودن و انسان بودن بده. دسته دوم از زیادی یه ویژگی مثل حافظه یا احساس لذت جنسی زیاد بهش مراجعه کردن. دسته سوم هم بیماران اوتیسم یا معلول ذهنی ان.
چیزی که تو همه این داستان ها مشترکه و ذهن رو به فکر وامیداره، نهایت توانمندی های انسانی هستنش، چه این ویژگی ها از فقدان باشه و چه از زیادی. مثلا وقتی بیمار نابینایی که علیل حرکتی هم هست برای شصت سال به دستاش حرکتی نداده و فکر میکرده این دست ها تیکه ای گوشت هستن و هیچ کارایی ای ندارن، ناگهان در اثر گرسنگی زیاد که به حالت عصبی هم رسیده دستاش رو به سمت غذا میبره و تازه اونجاست که میفهمه عمری رو در ناآگاهی گذرونده. 
خلاصه خوندن این کتاب شما رو به شناخت بیشتری نسبت به جسم و روان و رابطه این دو با هم نزدیک میکنه. بد نیست بدونید سه عامل میتونن به حفظ تعادل کمک کنن. گوش داخلی، بینایی و حس وجودی که محل دقیقی نداره ولی تو نخاع هستش. نبود هر کدوم از اینا باعث میشه دوتای دیگه با توان بیشتری کنترل رو دست بگیرن.
نزدیک شدن به دنیای انسان های دارای اوتیسم هم به خوبی توصیف شده.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.