یادداشت
1403/7/9
4.1
6
چند هفتهای از روزی که تمومش کردم میگذره و حالا ماجراها کمی در ذهنم در پردهای از ابهامن. :)) (حافظهام همینقدره 🐟) اما برای اینکه بعدا ها یادم بمونه این کتابو خوندم و بدونم که درمورد چی بود یه خلاصهای برای خودم مینویسم: سه شاهزاده (یه پسر که ولیعهده، یه دختر زیبا و دختر نازیبا) به خاطر جنگی که درگرفته (حالا چرا جنگ شده؟ چون شاهزاده خانم زیبا به یکی که ازش خواستگاری کرده، نه گفته و یارو هم خیلی بهش برخورده و حمله کرده به کشور اینا) به یک جزیره در بالاهای اسکاندیناوی رفتن که در امنیت باشن، تا باباشون بیاد و برشون داره بعدتر. حالا این شاهزاده خانوم نازیبا (احتمالا در مقایسه با خواهر پرنسسیش) بسیار درگیره با خودش. که من کجای دنیام. چیکار کنم. چطوری باشم و نقشم چیه و در چه صورتی بابام بهم افتخار میکنه؟ (باباش واقعا بهش بیتوجهی میکرد) و خب طی مراحل بسیار جذابی تبدیل به یک قصهگوی (معروف به اسکال. شبیه نقش نقال خودمون) توانمند میشه که همه رو تحت تاثیر قرار میده و یه جورایی جاشو تو دنیا پیدا میکنه. :) و حالا اتفاقات جالبی هم در پایان میافته و ... یه کتابی بود در ستایش قصه و سردرگمی آدمی. دوستش داشتم و خوندنش بهم لذت وافری داد. شخصیتهای به یاد موندنیای داشت و عناصر داستان به خوبی روی هم سوار بودن. تنها نکته منفیای که داشت (⚠ هشدار لو دادن داستان) این بود که یکی از شخصیتهای کتاب که یه برده بوده قبلا و مثلا آدم خوبی شده بوده و وفادار به پادشاهه، بعدا درمیاد که خائن بوده، و اینکه اینقد طبق استریوتایپهای قدیمی بود، که اونی که بده بد میمونه رو دوست نداشتم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.