یادداشت زهرا غلامعلی
1401/3/25
داستان این جلد از کتاب،روایت پنجاه سال بعد از کتاب اول است.فرزندان گالان و سولماز و دوره ی رضاخانی. بیماری صحرا را فرا گرفته، بچه ها میمیرند و کاری از درخت مقدس بر نمیاید.مادران کنار درخت،آنقدر گریه می کنند تا از حال میروند. این جلد از کتاب،از چند جهت دارای اهمیت است: ۱، ایدئولوژی آقای نادر ابراهیمی، در شخصیت روشنفکر صحرا، آق اویلر، بیان کننده ی نوع دیدگاه او به حکومت داری و توده هاست.شخصیتی که آینده را به خوبی تشخیص می دهد و به فکر بچه های صحراست هرچند کارهای او با مخالفت دیگران رو به روست *به شخصه، بعد از این کتاب، دیدگاه و صحبت های ایشان را درمورد امام خمینی بیشتر دوست دارم،چرا که از سالها قبل، ایدئولوژی هایش مشخص بوده و کسی که بااین پایه ی فکری، در آن دوران، به شخصیت یک راهبر ارادت ورزد، از سر جوگیری یا برای منفعتی نبوده است. ۲،در این کتاب، دو تقابل داریم.بیماری امده و نان عده ای در این است که مردم شفا را از درخت مقدس بخواهند و اگر فرزندشان مرد، تسلیمانه بگویند خدا داد،خدا هم گرفت.اما کسی طرف علم و طب نرود. طرف دیگر، آق اویلر است که در عین اعتقاد به درخت و شفا، به طب و علم معتقد است. و سومین فرد مهم، پسر آق اویلر است که قرار است به شهر برود و طبابت بیاموزد و قبل از رفتن،شفا و درخت را انکار می کند و معتقد صد درصدی به علم است. سه گروهی که در همه ی تاریخ، چه در همین کرونا و چه ادوار دیگر، همیشه در تاریخ دیده ایم. جامعه شناسی این جلد از کتاب را بسیار دوست
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.