یادداشت زهرا علیمردانی

        تجربه عجیبی بود. رمان های کلاسیک معمولا غنی از توصیف های جزیی از حالات روانی آدم ها و غور در لایه ها و صفحات درونی آن‌هاست. بین القصرین دقیقا همین حس و حال را داشت، اما بسیار شیرین‌تر. از این جهت که انسانی که با بین القصرین با او مواجه می‌شویم، خیلی آشناست. انسان شرقی. مثل ما. انسانی که یک طرف درگیری ها و گفت و شنودهای درونی او، نه فقط وجدان و نه حتا یک قدرت فراانسانی اما نامعلوم و ناشناس، بلکه یک مفهوم آشنا برای ماست، خداوند.
سرتاسر خواندن رمان یک رفت و برگشت ناتمام است بین اینکه چقدر انسان مجموعه ای است از صفات مشترک و ثابت بین همه آدم‌ها در سراسر زمان و زمین، چه مصری چه انگلیسی. خشم، عشق ،هوس، زیاده خواهی و.... و در عین حال هر لحظه شگفت‌زده شدن از اینکه چقدر خشم و عشق و هوس و .... تاریخی و فرهنگی است و تمام ظهور این صفات در آدم ها وابسته به تاریخ و جغرافیاست. انسان شرقی و انسان غربی.
وقتی شروع به خواندن کردم، با توجه به ریویوهایی که از رمان خوانده بودم و همگی تأکید بر خاورمیانه ای بودن داستان داشتند، ناخودآگاه بیرون از رمان ایستاده بودم و تسلیم قصه نمی‌شدم. فضای داستان برایم نمادین بود و پدر نمادی از قدرت‌های خودکامه، مادر نماد سنت های فرهنگی و دینی تخدیرکننده و .... ولی کم کم این زجر مداوم را تمام کردم و در داستان این خانواده مصری غرق شدم. هرچند که پدر هم‌چنان برایم منفور باقی ماند اما توان هم‌دردی هم با او داشتم. مادر یک کاراکتر اعصاب خردکن و توسری خور باقی ماند، اما گاهی هم همسر بودن و مادر بودنش را می‌پذیرفتم و باقی هم همین‌طور.
پسران خانواده یاسین و فهمی بیشتر از همه برایم ملموس و مفهوم بودند و فهمی بسیار نزدیک و دوست‌داشتنی. مثل ژاک در خانواده تیبو.
انگار این تجربه یاسین نبود در مواجهه با انگلیسی‌های اشغالگر، خودم بودم در دوره قاجار :« سرخوشانه و مست از شادمانی رو به خانه کرد. چه بخت خوشی رو به او آورده بود! یک انگلیسی- نه هندی یا استرالیایی- به رویش لبخند زده و از او سپاسگذاری کرده بود! انگلیسی یعنی آدمی که در خیال وی نمونه کامل تکامل بشری بود»
و انگار این فهمی نیست در کنار خانواده اش، تک تک ما هستیم بین مردمان مان :« در جمع خانواده و با وجود شلوغی مجلس خود را تنها و ناهمگون می‌دید. در میان کسانی که وقت را می کشتند و می‌خندیدند، با دل خویش و اندوه و تب و تابش تنهایی می گزید..... او غریب است و دست‌کم بیگانه با اینان»
هنوز جلد دوم و سوم را شروع نکرده ام، اما خیلی دوست دارم، بالاخره به روز گار جوانی کمال هم برسیم. پسر سوم خانواده. نوجوانی که روزگار اشغال و قیام استقلال مصر را زیسته، در کنار یاسین و فهمی در نشست های عصرگاهی خانواده آرام گرفته، در کودکی یک تصویر مهربانانه و دوستانه از اشغالگران انگلیسی دارد و در نهایت جسد غرق به خون برادر را نیز تشییع کرده است. دوست دارم بدانم روزگار کمال را به کدام سو خواهد راند.
...
تصویر زن و مرد در خانواده و جامعه در بین القصرین به شدت مردسالار است. زنان و فرزندان همگی تحت اجبار و تسلط. اما با این حال تصویری کامل از پیوندها و روابط خانوادگی. یک تصویر کامل از یک خانواده که هرچند تحت اقتدار کامل پدر اداره می شود، اما تثبیت این اقتدار بیش از آنکه در اثر تدبیر پدر باشد، نتیجه ی یک ستایش و محبت عمیق از طرف فرزندان است. ما هرچند در یک اتمسفر تقریبا واحد با جهان عرب قرار گرفته ایم، اما در مورد جامعه و فرهنگ و روزمره ها در بین آنها خیلی کم می دانیم. خیلی قبل داستانی با مضمون فرهنگ عرب خوانده بودم که اسمش در خاطرم نمانده( فقط یادمه یه واحه توش داشت😂). سه گانه نجیب محفوظ بازگشت خوبی به این فرهنگ بود و احتمالا فعلا اینجا ماندگار خواهم بود.
در ضمن خیلی ترجمه خوبی بود. روان و راحت. ممنون آقای محمدرضا مرعشی‌پور.
      
188

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.