یادداشت محمدجواد قیاسی
3 روز پیش
رنجینکمان، کتابیست از ۲۵ داستان کوتاه، اما هر کدام بلندتر از یک خاطره، عمیقتر از یک نگاه و شاعرانهتر از واژهایست که پیش از گریستن، مکث میکند. غلامرضا طریقی، در این مجموعه از شعر فاصله نگرفته، بلکه شعر را در لباس نثر، به کوچههای تجربههای انسانی برده است. او با زبانی لطیف و دلنشین، قصههایی را روایت میکند که ریشه در زندگی دارند؛ در همان روزمرگیهایی که اغلب از کنارش میگذریم، اما طریقی آنها را چون گلهای خشکشده در دفتر، زنده نگه میدارد. «رنج» و «رنگ» در این کتاب به هم رسیدهاند. طریقی بلد است چگونه از درد، زیبایی بیافریند. روایتهایش نه فریادند، نه شعار؛ بلکه زمزمههاییاند برای دل، برای لحظاتی که انسان نیاز دارد چیزی بخواند تا خودش را در آن بیابد، بیآنکه گم شود. در رنجینکمان، داستانها کوتاهاند، اما افق نگاه بلند است. نثر شاعرانهی طریقی گاه به شعر تنه میزند، گاه به خاطره، گاه به رؤیا. این کتاب را نمیخوانی؛ با آن زندگی میکنی. هر داستان، مثل تکهای از آینه است که بخشی از تو را منعکس میکند: عشق، تنهایی، پشیمانی، امید، سکوت... و شاید همین باشد معجزهی رنجینکمان: اینکه با کمترین کلمات، دل را آرام میکند، مثل رنگینکمانی که از دل باران گذشته باشد و هنوز به آسمان لبخند بزند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.