یادداشت زینب محمدقلی‌زاد

تنهایی پرهیاهو
        همه نمی‌توانند پای درد دل‌های هانتا بنشینند. هانتا دل به هم زن است، مست است و هر حرف را چند بار تکرار می‌کند با این حال هانتا تنها کسی است که حواسش به آدم‌ها و کتاب‌هاست. او تنها کسی است که شمشیر داموکلس بالای سرش نه پول و شهرت که فقط سرنوشت کتاب‌ها و هنر است. دلخوشی کوچک او نجات کتاب‌ها از مرگ و رساندنشان به دست کسانی است که دوستشان دارند اما فرصت محدودی دارد. چیزی نمانده قطار مدرنتیه او را زیر بگیرد. "تنهایی پرهیاهو" پر از نماد و استعاره است. روایتی خاص که شاعرانگی بر داستان بودنش غلبه کرده اما با این حال در جان نفوذ می‌کند.
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.