یادداشت آزاده اشرفی
4 روز پیش
گفتم نمیشناسمش و تعجب کرد. چطور منصور علیمرادی را نمیشناسی؟ گفتم تو بگو. گفت، شاعر، نویسنده، فرهنگپژوه و اسطورهشناس جنوبشرق. اوراد نیمروز، خیلی اتفاقی در یک حراج کتاب به دستم رسید. و این روزگار ماست که خیلی از شاهکارها را باید در حراجیها و به واسطه خوشقیمتیاش پیدا کنیم. کتابی که کمی بعد از خواندنش دانستم چرا رفیقم از تعجب، آه کشید. داستان یک اتفاق ساده است. گمشدنی که انگار مطلوب شخصیت داستان بود. دیوانگی و شوریدگی که افسون کویر است. و تنیدگی افسانهها، اساطیر و الههگان ایران، با ادبیات کهن و اصیل، بخش جذاب داستان را رقم میزند. اوراد نیمروز از آن کتابهاست که برای خواندنش باید دایره لغات و اطلاعات خوبی داشته باشی. ولی کلمات به گونهای نیست که برای درکش نیازمند فرهنگ باشید. و اتفاقا از آن کتابهاست که اگر بیهقی را، کارنامه اردشیر بابکان را، شاهنامه و ناصرخسرو را نخوانده باشی، ترغیب میشوی در نخستین فرصت تورقی کنید. اوراد نیمروز خواننده را مجذوب اصالت ادبیات میکند. داستان با یک سفر آغاز میشود. سفری که خواننده را با خود میکشاند تا لحظهای بهمن محسنی را رها نکند. مردی که اهل کویر نبود اما به سودای شناخت یعقوب لیث و جزعش بر بالین فرزند، او را به کویر و کشاند تا زادگاه موهوم ملکمحمد را بیابد. و پس از آن شخصیت داستان در رئالیستی جادویی زندگی میکند که تشخیصش با واقعیت سخت است. سخت است که باور کنی این اتفاقات زاییده تخیل، توهم و رویاست یا واقعا چنین واههای در کویر وجود دارد با مردمانی اعجوبه که هر کدام باری از روایت داستان را به دوش بکشند. که اصلا، کویر واهه اعجاب است. داستان سرشار از نمادهاست. حضور مار در قنات یا دختری پریوش در میانه آب، بخشی از تاریخ اساطیر و افسانهها را روایت میکند. قلم منصور علیمرادی روی کاغذ حرکت نمیکند. او نقشه میکشد و جغرافیای کویر را بیآنکه دیده باشیش، ترسیم میکند. آسمان و روز و غبار کویر را، ستارهها و درختها و شورهزارها را، جادهها و بومیها و غیربومیها را خوب میشناسد. از افسون کویر باخبر است. مردمان عجیب و سختجان کویر را بلد است و همه این تصاویر را کلمه میکند تا تو را هم با خود به گرماگرم ماسهزار کویر، به خنکای آب قناتها و شبهای بیپرده لوت بکشاند. افسانهها را در گوش تو روایت کند و برگردی به هزارویکشب کویر. سفر کنی به تهران و اسالم و بغداد. به روزگار کهنه و عصر امروز و نتوانی بگویی کدام بی رحمتر است. کتاب علیرغم نثر پاکیزه و کهن، بسیار روان است و به سختی میشود کنارش گذاشت. من اما روزهایی کتاب را بستم که گرمازدگی تنم را التیام بخشم. حسی که عجیب بود و ربطش دادم به تیرماه، اما به واقع با گشودن کتاب من گرما و سردرد را، تشنگی و علو را در خودم حس میکردم و این اتفاق نبود، حاصل نزدیکی من با کویری بود که دور سالی دیده بودمش و حالا تمام قامت برایم تداعی میشد. کتابهای هستند که فقط یک کتابند، اما در پس مطالعهشان ترغیب میشوی هزار کتاب بخوانی و اوراد نیمروز، یکی از آن کتابها بود. اوراد نیمروز/ منصور علیمرادی نشر نیماژ
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.