یادداشت سیدعلی حجازی
1403/9/14
شبهای سخت و پرالتهابی بود… شبهای درد شبهای خون شبهای بیمارستان… جوان بودم و آبی و زمرد رگهایم مرگ را طعنه میزدند… :) در بیمارستان آوارگیها و نجواهای گوهر مراد را تمام کردم . . . جوان بودم… نامش را عبادت کردم ، بوسیدمش سجدهگاه بود :) نامهای مرا مینوشت: برسد به دستانِ سرو سبزِ باغهای آشنایی او که در سرزمینهای شمالی هر گیاه به یاد غمهایش سبز شده است :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.